گروهی به آخرین پله نردبان میرسند

و

تازه در می یابند که تمام زندگیشان به عبث گذشته است

آری رسیده اند اما به کجا؟

رسیده اند به جایی که برای آن جنگیده اند،با چنگ و دندان،

و بسیاری دیگر را سکوی پرش خود ،یا پایمال صعود خویش کرده اند...

اکنون به اوج رسیده ای ...

ولی چه در کف داری ؟

در می یابی که تمام زندگی را تلف کرده ای،

حتی پذیرفتن چنین حقیقتی به شهامتی وافر نیاز دارد!

پس همان به که همچنان لبخند بزنی و با این خیال دل خوش داری:

* دست کم سایرین باور می کنند که <<تو انسان بزرگی هستی >> *

در زندگی همه چیز گذراست

و

بر این گذرایی ایرادی نیست

در واقع زندگی سرشار از هیجان و آکنده از وجد و شادمانی است...

برای شما جز این چنین مباد

* * * * * * * * * * * * * * * * * * *

برای توکه پا به پای دغدغه هایم دل فرسایی میکنی:

بی همتاست بودن ما با یکدیگر ،

مراتب سعادت یکدیگریم،

به حقیقت لبخند بر لبان هم می نشانیم

نگرشمان بسیار به هم می ماند

قلب های ما آگاه است وشریک احساسات دلنشین

... حتی اگر هرگز به کلام نیاید

چه بسیارندبهانه های شادی آور،

درکمان شگفت ،

سپاس مان حقیقی ،

عشقمان خالص،

علاقه ما بهترین پیوندی است که تا کنون شناخته ام

باشد که همچنان بمانیم...

نظرات 1 + ارسال نظر
یکی بود یکی نبود چهارشنبه 17 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 01:31 ب.ظ

خیلی زیبا بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد