قصه من و تو
قصه من و تو از آنجایی شروع شد که عکس مهتاب در حوضچه خانه قلبم افتاد…
قصه من و تو آغازش در دفتر آرزوها بود و داستانش در دفتر لیلی و مجنون سرود
شد… قصه من و تو از آن نیمه شب پر خاطره آغاز شد و اینک نیز با قصه دوری در
حال نوشته شدن است!قصه من و تو آغازی احساسی داشت ، حرفهایی رویایی داشت ،
اما ادامه آن یک داستان عاشقانه و واقعی شد!تو آمدی در خوابم ، نشستی در سرزمین
رویایم ، و آن قلب سرخت را با دو دست مهربانت به من هدیه دادی!
چه زیبا پر کشیدیم به سوی دشت پروانه ها ، چه زیبا بر روی ماه نشستی
و من نیز ماه را به آرامی حرکت میدادم!
لحظه سفرت لحظه زیبایی بود ، لحظه ای که بر روی گلبرگ گلی نشستی
و با نسیم عشق به سوی دیاری دیگر رهسپار شدی!
من نیز در کنار قناری پر بسته نشسته بودم و نوای غمگین او را
گوش میدادم و به شبنمی که عکس چشمان خیسم در آن افتاده بود نگاه می کردم!
قصه من و تو قصه زیباترین عشق دنیا است ، قصه من و تو قصه
یک سرزمین بی انتها است ، قصه من و تو ، قصه یک رویای بیدار شدنی است!
آغاز دیدارمان چه پر خاطره بود ، عکس چشمانت هنوز در ذهنم تکرار میشود ،
یک نگاه عاشقانه ، یک نوای صادقانه ، هدیه ای بود پر از آرزو و امید!
سر آغاز قصه من و تو از یک نگاه عاشقانه آغاز شد ، و به لحظه مرگ نیز
ختم خواهد شد!دفتری کهنه و پوسیده ، دلی نا امید و شکسته ،
قلم بدون جوهر داشتم !تو که آمدی دفترم تازه شد ، دلم امیدوار و پر تپش
از عشق شد ، و قلمم آماده نوشتن کلام مقدس تو را داشت
اولین کلامم به نام تو بودو تکه کلامم نیز اسم تو بود !
قصه من و تو قصه شمعی خاموش نشدنی است ،
قصه من و توقصه مهتاب و ستاره است