و شاید نگرانی من تنها به خاطر عشق باشد و بس.
     
   *اگر از من چیزی میخواهی تنها خودت را بخواه که تمامی هستی ام هستی *

 باز هم تورا دیدم و باز هم آغاز شد...
«« پس از دیدار تو همواره شادمان بوده ام ولی دائم در نگرانی!
 نگران اینکه شاید از من ناامید!
 شوی نگران این که شاید دوستی مان به پایان رسد!
 نگران اینکه شاید از بودن با من شاد نباشی!
 نگران این که شاید تا دیداری دگر دوستم نداشته باشی!
 نگران اینکه شاید تو را نبینم و در حسرت آخرین دیدار بسوزم!
 نگران برای تو...
 نگران اینکه شاید برای تو اتفاقی بیفتد ومن در آن لحظه خواهم مرد.
 نگران دلت هستم.
 نگران دلم.
 آیا برای همیشه مرا همانند نگاه نخست دوست خواهی داشت؟
 نگران لحظه هایم نگران فرصتها نگران خشم و ناباوری که تورا پس از هر دیدار در خود میشکند.
 نگران باورهایم و شاید..
                      و شاید نگران عـــــــــشــق
 شاید که عاشق تو شده ام و تمامی نگرانیهای فراوان من تنها به خاطر عشق به توست.
 و نگرانی ها...
 آه ه ه ه ه ... چه دل سنگند !»» 

                   * بگذار آن باشم که (تـــــــو) عاشقش هستی.همین*

                      
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد