کاشکی دلم.....

سرور

کاشکی دلم یه دریا بود

که میتونستم غم های دلمو توش

خالی کنم

کاشکی تموم لحظه هام به خوشی

خاطرات خوشم بود

نمی دونم چی بگم ؟؟؟

یه وقت نگی  باز

غاطی کرده

نه

دیشب و امروز بدجوری دلم گرفته بود

از شما چه پنهون حسابی بغضمو شکوندم و

گریه کردم

آخه نمی دونم

چرا گاهی بی هوا دوست دارم داد بکشم

بگم

آهای خدا

آهای

مگه با تو نیستم ؟

چرا منو اینقدر بیقرار کردی

خدا

چرا نمیتونم حرف دلمو به کسی بگم

چرا وقتی باهات حرف میزنم

منو نگاه نمیکنی

خدا مگه با تو نیستم

آره

شایدم حق با تو باشه

شاید

من غریبه ای تنهایم

که تو که مرا آفریدی

دوست داری تنهاییم را در خلوتم به اشک

باران کنم

به دل نوا شوم و حسرت دیدار بکشم

به غم جلا دهم این دل

تا باز اگر اشک حدیث شبانه ام شد

ترا یاد  کنم

و بگویمت خدایا

آواره ترینم

آواره ترین دلگیر

شبانه ات



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد