من می خوام همیشه عاشق بمونم

من میخوام همیشه عاشق بمونم

من ازدیاری خسته آمده ام

از شهری که هیچ مرا کسی

آشنا نخواند

فریادها کشیدم اما بازهم
 
جوابم کردند

آز عشق گفتم

همه از سکوت حرف زدند
 
از سکوت حرف زدم همه مرا دیوانه خواندند

گیتار بدست گرفتم

نگاهی از سر گیتار به سویم راندند
 
شاید فرامرز بدون گیتار دلیلی برای توجه شدن نداشت

به دلهره صبح را شاداب تا شب گذراندم

تا شب بازهم

به دنیای غریبه ام بروم که فقط خود دانستم

چه بود

اشک های خلوتم را فقط با خود قصه کردم

اما صبح همان بودم که همه بودند

کسی از شبهای من نمی داند و نخواهد دانست

چه شبها گذشت

چه حیرانی ها که برای دلدادگی نصیب خود کردم

و حال آنها زندگی میکنند خود را

و من حیران از گذشته ای که با آنها زندگی کردم

دست تقدیر اینگونه برایم نوشت

حال از خود هم خسته ام

چه برسد از دیگران

به بن بستی رسیده ام که فقط سفر را

علاج میدانم

یکی گفت

دیوانه ای

اما نمی دانست من خود دیوانه اویم

یکی رفت

من شکستم

به تمامی لبخند ها لبخند جواب دادم

اما تمنای دلم را

همه برای خلوتشان خواستند

نه برای من

تاریخ مصرف خورد به حضورم

بازهم نشستم نوشتم خواندم

و کلبه تنهایی ام را ترس از

فردا ندانستم

روزها گذشت

اما دیگر نمی شود با سرنوشت دست و پنجه نرم کرد

خسته ام خسته

میخواهم گوشه ای بنشینم

تا روزی مرا ببرند

آری ببرند به آنجا که از آن

هیچ ندانسته بودم از قبل

وای چقدر من حرف دارم و حوصله شما کم

این نوشته را هم بخوانید تا شاید بدانید

در زندگی باید ان باشی که دیگرانند

باید قانون های خود را

به نرخ بازار خورد

نه چون من که فقط گفتم

می شود

باور کنید خر بودن اندازه دارد

کسی گفت

زندگی تمامش قصه است

خنده ام آمد
 
اشک آلود جوابش دادم

چرا حال میگویی که من

دیوانه تو گشته ام

دوست خوب من

آره با توام با خودت

شعر بخوان برای شب

اما روز را در اغوش بگیر

این است

صفحه تو در توی زندگی

دیر بجنبی کلاه را تا انگشتان پایت

تقدیمت میکنند و درجواب اعتراضت میگویند

مگر سردت نبود ؟؟؟؟

این هم آخرین خط

به خدا قسم اشک آلود مینویسم

عشق را تا ابدیت باید در سینه داشت

حتی سکوت هم نکنید تا مبادا عطر

چشمانش از یادتان برود

آری عطر چشمانش

من میخوام همیشه عاشق بمونم

نظرات 1 + ارسال نظر
یکی بود یکی نبود شنبه 18 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 12:50 ب.ظ

عسل من تو هم این جمله رو شنیدی ! باید پارو نزد وا داد باید دل رو به دریا داد خودش میبردت هر جا دلش خواست....:!
(به بخت اگرباور داشته باشی نه فقط امروز و نه فقط امشب! آرامش فرا میرسد تو را و مرا.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد