آنسوترها


گل همیشه عاشقی خفته است

که روزی عاشق ترین بود

برای دلی که هنوز هم
 
گاهی برایش آواز سر میدهد

آری

غنچه نشکفته دل

پرپر شد

دیگر عاشقی هیچ معنایی برای عشق ندارد

دستم بگیر

فراموش شدم

چون به نذر دیوانگی تو

شبهایی را تا صبح

عاشقانه اشک ریختم

تا این دل بی درمان را

دوایی باشد

نذر تو

راستی

اونجا هستی
 
یاد منم باش





نظرات 1 + ارسال نظر
میثم چهارشنبه 15 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 10:19 ق.ظ

هر روز نوشته هات زیبا تر میشه واسه همین بار اولی که دیدم شون برا همه اونها نظر ندادم.باز هم بنویس.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد