دوستت دارم...


نمی دونی که چقدر دلم برات تنگ شده برای ندیدنت ثانیه ها هم زیادن و برای

 با تو بودن قرن ها هم کم ان آری با تو باید بود....با تو باید بود. دیروز در

 باغچه تنهایی دلم به تو اندیشیدم به دل بهاریت به قصیده زندگی به تو تنها

 تو ...


یه روزی به خدا گفتم خدا دلم رو اسیر کسی کن که به باورهام نخنده اسیر کسی
 
کن که صادقانه دوستم بداره ولی خدا اون رو به من نداد تو رو داد که از تمام
 
آنچه که آرزوکرده ام برتر و بالاتر بودی ...


من اسیر تو نشدم با تو از خودم آزاد شدم.... آری من از خودم با تو آزاد شدم....


با تو می خوام از تو تشکر کنم که سر چشمه تمام نوشتن های منی...


دوستت دارم.

 

نظرات 3 + ارسال نظر
علی زعفرانلو چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 05:58 ب.ظ

ایا واقعا ازاد شذی....تا وقتی{ من} باشه میتونی ازادی خودتو ببینی وتا وقتی من باشه ازادی معنی نمی ده.....واقعا نمی دونم .... گیجم....گمم...

نازلی چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 10:46 ب.ظ http://moonlight22.persianblog.com

سلام دوست من....خیلی زیبا مینویسی...آپ کردی خبرم کن....نازلی

تیکه سنگ پنج‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 12:08 ق.ظ http://www.tikkesang.persianblog.com

سلام بانوی ماه . امیدوارم که خوب باشی . احساسات خودت رو خیلی ساده و روون می نویسی . بهت تبریک میگم واقعا زیباست. در ضمن قالب فوق العاده ای هم داری خیلی چشم نوازه . بازم تبریک . امیدوارم قلمت هر روز زیبا تر بنویسه . موفق باشی و دست حق به همرات ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد