گذشتم هفت دریا را بدیدم....



گذشتم هفت دریا را بدیدم زشت و زیبا را گذشتم از گذار دل نشستم در مزار دل بدیدم آسمانها
را نبودی رنگ آنها را به هر جایی همین رنگ است جهان پر رنگ و نیرنگ به هر جایی همین

رنگ است جهان پر رنگ و نیرنگ است کسی را بر سر یاری ندیدم برای دل خریداری ندیدم

کسی را بر سر یاری ندیدم برای دل خریداری ندیدم برای دل خریداری ندیدم چه شبهایی که با

خود سیر کردم خودم را در نهادم خیر کردم صدا کردم خدای آسمان را که تو میدانی راز عاشقان

را چرا دستی نگیرد دست سردم چرا راهی نیابد آه و دردم چرا یک دم نوای آشنا نیست چرا این

آدمک حالا صدا نیست چه شبهایی که با خود سیر کردم خودم را در نهادم خیر کردم صدا کردم

خدای آسمان را که تو میدانی راز عاشقان را چرا دستی نگیرد دست سردم چرا راهی نیابد آه و

دردم چرا یک دم نوای آشنا نیست چرا این آدمک حالا صدا نیست

کسی را بر سر یاری ندیدم برای دل خریداری ندیدم

نظرات 1 + ارسال نظر
امیر سعید دوشنبه 27 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 05:25 ب.ظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد