«مزمور درخت»

ترجیح می دهم

که درختی باشم

در زیر تازیانه ی کولاک و آذرخش

با پویه ی شکفتن وگفتن

تا رام صخره ای

در نازو نوازش باران

خاموش از برای شنفتن
 




*

حالا که بیشتر به این شعر و به زندگی خودم فکر می کنم...

می دانی...

گاهی تعجب می کنم از منحنی سینوسی و یا شاید بهتر باشد بگویم

دیریکله !! تغییرات زندگیم...

آنقدر مرا بالا و پایین انداخته که گاهی واقعاْ می برم.

و امشب یکی از آن شبهاست.

یکی از شبهای برش و تنهایی.

نظرات 2 + ارسال نظر
پارسا دوشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 12:34 ب.ظ http://khalvatkadeh.blogsky.com

سلام
باید قدر این لحظات رو دونست. شب هایی که آدم تنهاست و به گذشته و حال و آینده خودش فکر میکنه؛ می تونن شبهای زیبایی باشن.

تیکه سنگ سه‌شنبه 11 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 04:45 ب.ظ http://tikkesang.persianblog.com

بابا یواش یواش . بیشتر از ۲۰ تا پست گذاشتی توی این چند روز . ما از کمبود مطلب نمی دونیم چی کار کنیم ... بازم به اراده و این همه احساس تبریک می گم .. موفق باشی . .:|:. روم آهسته از سر راهت/ برو دست خدا به همراهت .:|:.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد