به جرات می توانم بگویم که مجنون شده ام!

یک عمر گرفتار زندانی به ابعاد یک متر و هفتاد

و هفت سانتی متر در نیم متر بودن٬

مسلما ثمره ای بهتر از این نمی تواند داشته باشد!

باید از ابتدا می دانستم که من٬

تحمل اتاقکی به این کوچکی را نخواهم داشت. باید از اول

می فهمیدم که محدود کردنِ نامحدود٬
 
امکان پذیر نیست. باید در همان لحظه ای که به فکر
 
ورود به این زندان بودم٬ متوجه این موضوع نیز می شدم

که وضع٬ همیشه به این صورت باقی نخواهد ماند٬

 بزرگ تر می شوم و بزرگ تر و در نهایت٬ در این اتاق کوچک٬

چاره ای برایم باقی نخواهد ماند جز کوچ. پرواز به اتاقی بزرگ تر.

اتاقی به اندازه ی بی نهایت در بی نهایت. اتاقی که ابتدای

وجودم را در آن صورت دادم و بعد٬ آن اشتباه بزرگ٬ آن

خطای نابخشوده٬ مرا در این حصار یک متری٬

محدود کرد! حال٬ چاره ای ندارم جز سفر...

و برای سفر  ٬ نیاز به انتظار دارم. انتظار

٬ تا بزرگ شوم و بزرگ شوم و... اتاقم را منفجر کنم!


نظرات 3 + ارسال نظر
حسین چهارشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 01:10 ق.ظ http://khastetarin.blogsky.com

سلام وبلاگت قشنگه به ما هم سر بزن ممنون
با تبادل لینک موافقی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

sahar چهارشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 01:16 ق.ظ http://bellona1986.blogsky.com

امید وارم زود زود بزرگ شی و اون پیله تنگو پاره کنی و بشی یه پروانه خوشگل

میثم چهارشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 10:43 ق.ظ

حتما
من از طرف همه دوستانت بهت قول میدم رو کمک همه دوستات میتونی حساب کنی!!!
ولی ما همیشه دوست داریم پروانه کوچولووووووو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد