تنها برای تو می نویسم |
![]() من ماندم و..... آن روز که دیوار شیشه ای قلبم را شکافتی و درآغوش مهر و محبت دیگران آرام گرفتی؛ همه نوازشت کردند. بوسه بر گونهء خیست زدند. دلداری ات دادند که: خوب شد؛ جستی. رها شدی. پرواز کردی. از آن فضای تنگ و تاریک و سوت و کور از آن جای نمور و بی مقدار با آن هوای همیشه ابری اش. رفتی من ماندم و ... من ماندم و ... ** مانده ام. گاهی اینطور می شود. اینجای نوشته نمی دانم چه بگویم. مثلا می شود گفت: من ماندم و تنهایی و دلی که علاوه بر تمامی اوصاف بدش. حالا؛ بی قرار هم هست. می دانم. تا باد بیاید و از اینجا بروم. تا ابدالآباد. یا اینکه بگویم: من ماندم و دل شکستگی و بی خیالی غیبت عجیب نا به هنگام تو. شستت؛ آمدی؛ بردی؛ زدی؛ ریختی؛ شکستی و رفتی؛ خوب کردی؛ و یا یک طور دیگر: من ماندم و دلم. دل دلم. عیب ندارد. حالا از همان دیوار ترک خورده که تو... رفته ای. اشعه های نور بر من می تابد. روشنم کرده. دلم روشن است که... ** هی... اماچه سود... وقتی که نیستی. چه فرق می کند. من این وقت ها که بر سر سه راهی نوشته هایم می مانم. گزینه چهارم را انتخاب می کنم: (هیچکدام) را انتخاب نمی کنم. سکوت این( شاید عاشقانه) خیلی وقت است دلم می خواهد بروم زیر باران قدم بزنم. [ چهارشنبه 23 شهریورماه سال 1384 ] [ 02:42 ق.ظ ] [ دختری که هیچ کس و جز تو نداره ]
[ نظرات (1) ]
|
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |