هرطرف می سوزد این آتش
پرده ها و فرش ها را تارشان با پود.
من به هر سو می دوم گریان
در لهیب آتش پر دود
وزمیان خنده هایم، تلخ
وخروش گریه ام، ناشاد
از درون خسته سوزان
می کنم فریاد، ای فریاد، ای فریاد.
خانه ام آتش گرفته ست، آتشی بیرحم
همچنان میسوزد این آتش
نقش هایی را که من بستم به خون دل
بر سر و چشم در و دیوار
در شب رسوای بی ساحل.
وای بر من، سوزد و سوزد
غنچه هایی را که پروردم به دشواری
در دهان گود گلدان ها
روزهای سخت بیماری.
از فراز بام هاشان، شاد
دشمنانم موذیانه خنده های فتح شان بر لب
برمن آتش به جان ناظر
در پناه این مشبک شب.
من به هرسو می دوم، گریان از این بیداد
می کنم فریاد، ای فریاد، ای فریاد.
وای برمن، همچنان می سوزد این آتش
آنچه دارم یادگار و دفتر و دیوان
و آنچه دارد منظر و ایوان.
من به دستان پر از تاول
این طرف را میکنم خاموش
وزلهیب آن روم از هوش،
زآن دگر سو شعله برخیزد، به گردش دود.
تا سحرگاهان که می داند، که بود من شود نابود.
خفته اند این همسایگانم شاد در بستر
صبح از من مانده بر جا مشت خاکستر
وای، آیا هیچ سر بر می کنند از خواب
مهربان همسایگانم از پی امداد ؟
سوزدم این آتش بیدادگر بنیاد
می کنم فریاد، ای فریاد، ای فریاد...
مهدی اخوان ثالث
من ترک عشق شاهد و ساغر نمیکنم
صد بار توبه کردم و دیگر نمیکنم
باغ بهشت و سایه طوبی و قصر و حور
با خاک کوی دوست برابر نمیکنم
تلقین و درس اهل نظر یک اشارت است
گفتم کنایتی و مکرر نمیکنم
هرگز نمیشود ز سر خود خبر مرا
تا در میان میکده سر بر نمیکنم
ناصح به طعن گفت که رو ترک عشق کن
محتاج جنگ نیست برادر نمیکنم
این تقویم تمام که با شاهدان شهر
ناز و کرشمه بر سر منبر نمیکنم
حافظ جناب پیر مغان جای دولت است
من ترک خاک بوسی این در نمیکنم