دلتنگی هایی که دلچسب نیستند
هیچ ندارم که بنویسم. دلتنگی هایم دیگر حال و هوای سابق را ندارند
دیگر مثل سابق دلم صاف و زلال نیست. دیگر این رمضان هم طعم سابق را ندارد
آه چه بر سر من آمده است؟
صیادم را بگویید به شکارم بییاید ، من بس نشسته ام تا بیابد مرا
سلام
حالت چطوره ؟
وقتی می بینی نمی تونی بنویسی ، بدون که وقت سکوته ! آدمها تو سکوت می تونن اندازه یه دنیا حرف بزنن و حتی خودشون هم متوجه نشن !
دوست دارم دفعه بعد ، با شادی تمام ، از روشنی ، از نور و شادی بنویسی . . .
شاد باشی
دوست شما ، متین
یافتمت!
سلام :
از وب سایت تون دیدن کردم. خیلی زیبا . و باسلیقه استید.
این شعر را برا تون نویشتم
از تو دورم
از تـــو دورم مــن و دیوانـــه و مــدهوش توام
آنچنان محــو تو گشتم کــــــه در آغــوش تـوام
یکــــدم از دل نبـــرم یــــاد دل آویـــــز تـــــرا
گر چه چون عشق ز دل رفتــه فـراموش تـوام
نگــــه گــرمم و در چشــم سخـــن گـــوی توام
هـــوس بــوسه ام و در لب خــــــاموش تــوام
همچـــواشکی کـــه زجـــان ریخته در دامن تو
چــون صدائی کــه ز دل خاسته در گوش توام
پـــای تـــا سر همــه طوفانـــــــــم آشفتگیــــــم
بحـر در موجم و عمریست که در جـوش تـوام
گــر چه در حسرتم از دوری بــــــرق نگهــت
زنـــده با یاد تو و گـــرمی آغـــوش تــــــــوام
در دل شب تـــاریک کــه چـــون بخت منسـت
تــا سحــر منتظــر صبح بنــــــا گـــوش تــوام
خــــاطر نازکت آزرده شـــد از محنـــت مـــن
بـــار سنگینـــــم و آویختــــه از دوش تــــــوام