« از پریشانی شبهای درازم ... »

 

 

« از پریشانی شبهای درازم ... »

 

 

با کسی سخن نمی گویم ...

 

 

دیگر این باد وحشی گیسو پریشان عربده کش بیابانگرد

 

 

 از خود بیخود است و ترانه آوارگی سر داده است

 

 

شکسته تراز روزهای قبل ... !

 

 

خدایا به کدام گوشه این بیابان

 

 

و پشت کدام شته ای می توان سنگر گرفت ؟

 

 

 چه پشته ای مرا پناه خواهد داد ؟

 

 

 مگر بیابان فقط خار ندارد ؟

 

 

 من از چه اسیر این گریز و بازگشت هستم ؟

 

 

نه آنقدر زبان اعتراضم هست که رو به آسمان کنم

 

 

 و نه آنقدر شکوه دارم که خویش را نگون بخت باز یابم !

 

 

من فقط مسخ شده ترین آدمی هستم

 

 

که در این بیابان فرار می کند ...

 

 

 

نظرات 5 + ارسال نظر
مصطفی پنج‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 03:49 ق.ظ http://qsky.blogsky.com

وبلاگت خیلی قشنگه
تبببببریک

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 11:45 ق.ظ http://pirefarzaaneh.blogsky.com

سینا پنج‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 01:52 ب.ظ http://boys-e-girls.blogsky.com

سلام ...
خوبی ؟
خیلی خوب بود. مرسی.
یه سری هم به من بزن.
خوشحال میشم.
بای

ترنم شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 12:53 ق.ظ http://reza-khoy.blogsky.com/

سلام دوست عزیز
تو تنهاییت خیلی جالبه ای کاش منم مثل تو تنها بودم.
اومدم حلالیت بگیرم اگه بدی از من دیدین ببخشین .
یا حق......

احمد شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 02:14 ق.ظ

سلام بانو - بانوی آبی - بانوی ماه - وبلا گ آبی و ماهی دارید.
موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد