حادثه ی عشق

گوش کن جاده صدا می زند از دور قدم های ترا

چشم تو زینت تاریکی نیست
 
پلک ها را بتکان
 
کفش به پاکن و بیا
 
و بیا تا جایی که پر ماه به انگشت تو هشدار دهد
 
و زمانی روی کلوخی بنشیند با تو
 
و خرامیده شب اندام ترا
 
مثل یک قطره آواز به خود جذب کند
 
پارسایی است در آنجا که ترا خواهد گفت
 
«بهترین چیز رسیدن به نگاهی ست که از حادثه ی عشق تر است»
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد