تمام خاطره های من سیاهند
با لکه های ریز نورانی
درست مثل آسمان پر ستاره شب
آن روز که تو ستاره صدایم کردی
بر کجای تاریکیهایت تابیده بودم؟
جوان بودم و نگاهم سرشار از قصه های عاشقانه
تو از من دروغ بافته بودی
و من از تو
گلیمی که زیر پای خانی انداخته باشند
حالا
چه فرقی میکند که تو مرا سیاه
و من تو را زرد یا سرخ
بافته باشم
ما هر دو پایمال شده ایم