آخر دل مارا تو فنا کردی و رفتی

آخر دل مارا تو فنا کردی و رفتی

بیهوده مرا چشم براه کردی و رفتی
 
آن کاخ امیدی که بنا کردم از عشقت
 
خاکستری از آن تو بپا کردی و رفتی
 
تو که دانی همه ترس من از هجر تو بود
 
پس چرا شهر دلم را تو رها کردی و رفتی
 
در توانم نبود دوری و هجر تو عزیز
 
گو که خواب است که اینگونه جفا کردی و رفتی

 

نظرات 2 + ارسال نظر
تامی پنج‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 03:19 ق.ظ http://barname.blogsky.com

سلام خوبین
من که هر چند وقت یه بار اینجا میام

ولی شما هر یک سال یه بار هم پیش من نمیاین
یادتون باشه
اگه دوست داشتین تبادل لینک کنیم
به شرط اینکه لینک من جاش خوب باشه ((:
موفق باشید

S@ied Pj شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 05:24 ب.ظ http://feelingthefly.blogfa.com

جاده صدایم می کند"

هرگزندیدیم...زیرا سالهاست دور از خلوتت همه را ههای ممنوع بیگانه را ازموده و بتو رسیده ام.

"جاده دلتنگ رفتن"

باید بالهای پرواز را بگسترم و رها شوم از طلسمی که به بندم می کشد.

"جاده اغوشش را باز می کند"

روحم را جا خواهم گذاشت .هماننده دوستی وفادار...

هرشب نزد تو خواهد امد و در خا موشی شب اهسته در گوشت خواهد خواند

مرا بیاد اور.........

تقدیم به شما !!!

منتظر حضور سبزت هستم خواستی بیا[گل][گل][گل]

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد