داستان آن شاید فردا نباشد...

هر لحظه وساعت زندگی درحال تغییر است

 

زندگی گاهی سایه وگاهی آفتاب است

 
پس هر لحظه تا جایی که میتوانی زندگی کن

 
چون لحظه ای که وجود دارد شاید فردا نباشد

 
کسی که تو را از صمیم قلب بخواهد

 
به سختی در دنیا پیدا میشود

 
پس چنین انسانی اگرجایی هست

 
فقط اوست که از همه بهتراست

 
پس تو آن دست را بگیر

 
چون آن مهربان شاید فردا نباشد

 
پس هر لحظه تا میتوانی زندگی کن
 
چون لحظه ای که وجود دارد شاید فردا نباشد
 
برای استفاده از سایه ی پلکهای تو
 
اگر کسی نزدیک تو آمد
 
اگر صد هزار بار هم مواظب قلب دیوانه ی خود باشی
 
باز هم قلب تو به تپش در خواهد آمد
 
ولی فکر کن این لحظه ای که هست
 
داستان آن شاید فردا نباشد...
 
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد