همونی که تکه.

یک سالی بود که تلاش می کردم که موفقیتم رو به همه ثابت کنم!
 
هفت ماهی مونده بود به آخر سال،
 
 یه روز که مثل همیشه نیم ساعتی فقط برای خودم گذاشته بودم
 
 فکر کنم وبرای فردایی بهتر برنامه ریزی کنم،
 
 یه دفعه یادم افتاد که من قرار بود چی کار کنم.
 
 بعد به گذشته برگشتم ومروری به خاطراتم کردم. نتونستم چیزی پیدا کنم!!!
 
یادم می یاد که سال خیلی پر مشغله ای داشتم و با خیلی جاها ارتباط زده بودم.
 
 ولی راضی نبودم!
 
 برام جای سوال داشت که چرا باید اون طور که باید و شاید عمل نکردم!
 
 باز با ناباوری تمام مرور مجدد کردم دیدم که باید قبل از دیگران به خودم ثابت بشه که کی هستم ،
 
 کجا میرم، چرا زندم و هزار تا سوال بی جواب. بعد به دیگران ثابت کنم.
 
بعد به آینده فکر کردم که چقدر زمان برام مونده که بتونم جبران مافات کنم،
 
 سریع یه تصمیم جدی گرفتم.
 
 ولی این بار قرار نبود به کسی چیزی رو ثابت کنم،
 
چون من برای دیگران زندگی نمی کنم،
 
 برای خودم زندگی می کنم. من با دیگران زندگی می کنم
 
و باید طوری ادامه بدم که این هم زیستی مفید باشه
 
 نه اینکه خودنمایی برای نشون دادن موجودیت!
 
 که این کمال خودخواهی یک انسان عاقل و بالغ هست.
 
 باید طوری زندگی کرد که بادیگران شریک باشیم
 
 و همراه تا لحظه های که نیاز یه شونه ای داشته باشیم که سرمون رو روش بذاریم.
 
حالا خوشحالم چون شونه ای پیدا کردم که هیچ کس نمی تونه جاش رو بگیره!!!
 
حتی مادرم!!!!!!!!!
 
میدونی اون کیه ؟
 
همونی که تکه.
 
الله
نظرات 1 + ارسال نظر
غریبه آشنا سه‌شنبه 1 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 03:15 ب.ظ http://apotheosc.blogsky.com

نمیدونم چی باید گفت
اما فکر کنم بهترین چیز انه که بگم
خیلی خانومی
هیچ وقت این حرفا یادم نمیره
راستی من اولین نفری هستم که سال ۸۵ تو اولین پسته سال۸۵ نظر گراشتم / یادت نره بانوی ماه
یا علی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد