تنها برای تو می نویسم |
بعد از مدتها توانستم بنویسم.... بارالها شکر میگویمت که بر فکرم کلمات مبهم شیشه ای را نجوا میکنی و سکوت قفس شیشه ای مرا میشکنی و من بر آنم تا دست بر قلم ببرم و این سکوت شکسته را در کاغذی سپید خط خطی کنم
و کاغذی دارم از برگهای خشکیده پاییز عمرم
و همچنان با پایی زخمی بر جاده های بی انتهای سرنوشتم دنبال یک سایه میگردم و میدانم دردم تسکین نمیابد جز به نگاه پر اضطراب قناری عاشق که هر روز بیقرار میخواند و مرا مست صدایش میکند
من برای این همه غم ساخته نشده ام که مبتلا شوم....... و دیگران را مبتلا کنم
تو به اندازه بغضی که یک آن بر گلویم چنگ می اندازد کنارم بودی کاش همان اشک چشمم بودی که وقتی حلقه میزند همه چیز تار و مبهم جلوی دیدگانم میرقصند
و میخواهم دیگر نباشم و همراه من دردسر های آهنی من هم به گور خاطرات پناه ببرند و من پاکی سجاده نماز مادر را میخواهم که لحظه ای سر بر آن بگذارم و اشکهای دلتنگیم را با بوی نم بر تربت کربلاییش با هم به تو هدیه بدهم...... دلم برای همه چیز تنگ است
که حتی دیگر نمیتوانم به تظاهر لب به خنده بگشایم
برای دویدنهای کودکانه در کوچه های باریک به دنبال پروانه های کاغذی... و وقتی پشت سرم را میبینم در میابم که حسم بزرگ شده و دیگر آن کودک شیطون و پر ذوق نیستم و همه چیز فاصله گرفته از دستان خالی من
و انسانیتی تهی همه وجود پوچشان را پر کرده دیگر در سکوتم حتی قاصدک هم میلی به دیدنم ندارد و گلهای پیچک خانه مادر بزرگ که زمانی همدمم بودند هم بزرگ شدند و از من غریبی میکنند
همه چیز رابا یک چیز میسنجند و همه عاشقهای دنیا محکوم به مرگند
و عشقها جایشان را به هوس تن هایی پوسیده برای یک شب مهتابی داده اند و همه چیز بیش از اندازه نفرت انگیز است و این را من میفهمم چون مبتلا گشته ام
.عشق الهی.. عشقی پاک و بی پروا
ولی اینبار دیگر فرق دارد و من نیاز دارم شانه های مهربانی بالین اشکهایم شوند و به من اطمینان بدهند که همه بدیها تمام میشود
چهره واقعی و عاشق کش جهان را ببین که چگونه با ما در جنگ است و من و توی انسان چه حریصانه زندگی را از آن خود دانسته ایم و به زیبایی ها و بی وفاییهایش دل بسته ایم
از که خجلت زده ای بگذار اشکت جاری شود.... بگذار خاک و غباری که چشمت را پوشانده شسته شود
من دلم از تنهایی در سینه ام گرفته
دستان عاشق من و دوستان ترانه ای مرا در دستت بگیر و به خود ببر
راهی از نور برای این کاروان درست کن و ما را در آن هدایت کن
همه دلهای زخم دیده و پشت های خنجر خورده کسانی که در جمع ما حضور دارند را تسکین دهی و مرهم نهی و آخرین دعایم: با عشق و قلبم از خودت میخواهم که همه عاشقانت را از ظلمت و شب سرد هجران غایب همیشه حاضر حضرت قایم -عج-رهایی بخشی
[ پنجشنبه 10 فروردینماه سال 1385 ] [ 10:04 ب.ظ ] [ دختری که هیچ کس و جز تو نداره ]
[ نظرات (1) ]
|
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |