به یاد کدامین خاطره

به یاد کدامین خاطره اینگونه دست و پا می زنم و به عشق کدامین یاد اینگونه لبریز از اشکم ؟
 گذشته را به یاد دارم ... کودکی ام را ... نو جوانی ام را .
 اینک جوانم . با شوق جوانی . با عشق جوانی .
 امروز در شور لحظه لحظه های جوانی ام بهار را با تمام وجود می پیمایم .
 آری
بهار آمد
با تمام رنگها و چهره هایش .
 چهره هایی که همیشه مرا می ترساند .
 بهار هزار رنگ هر سال صورتی متفاوت از سال پیش دارد .
 گاهی زیبا گاهی زشت
 گاهی سیاه و گاهی سفید
 گاهی روشن و گاهی خاموش ...
 سال گذشته برایم رنگی از دیوانگی داشت .
 امسال بهار برای من با رنگی از زهد آمد.
 سالها خواهند گذشت و بهار همچنان با من بازی خواهد کرد.
 بازی که گاهی چنان رعب آور است که خدا را فراموش می کنم .

   
حقیقت این است که زندگی سخت است وخطرناک .
 این است که آنها که به دنبال خوشحالی وبهروزی خودشان هستند آنرا نمی یابند.
 این است که ضعیفان باید رنج ببرند .
 این است که آنها که توقع عشق دارند ، ناامید خو اهند شد .
 این است که آنها که طمع کارند سیر نخواهند شد.
 این است که آنها که در جستجوی صلح و آرامش هستند ، ستیزه می جویند .
 این است که شادی از آن کسانی است که از تنهایی نمی ترسند .
 این است که زندگی فقط از آن کسانی است که از مرگ نمی ترسند.
 ای زندگی ! ای ابدیت ! ای نیستی ! ای گذشته ! ای گردابهای بی پایان ...
 بااین روزهای پیاپی که در کام خود فرو میبرید چه می کنید؟
 آخر سخنی بگویید !
 آیا این لذت بی مانند را که بدین بی رحمی از ما می ربایید روزی پس خواهید داد ؟؟
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد