کاش دنیا خانه مهر و محبت بود ...
کاش می توانستیم بی خیال و فارغ دست بگشاییم
و همه را در آغوش بگیریم بی سختی ...
کاشکی چشمهایمان خالی از ریا بود
و حرفهایمان حرف باد و یک روز و دو روز نبود...
دیگر جای گله نیست ...
من بدین بیمایگی ...
بدین افسردگی نگاهها عادت می کنم کم کم ...
و چه بد است عادتهای سنگی ...
چه سبک شده است هستی پشت لبخندهای دروغینمان !
کاشکی وزن بیشتری به روی شانه حس می کردم ...
کاشکی از این دریاچه روزی بیرون شوم ..
چشمه ای ... لب جویی ...
و نگاه مهربانی که تا آخرین روز زندگیم مهربان باقی بماند ...
نه بماند حتی خشمگین ولی بمان
سلام خوبی وبلاگ قشنگی داری اگه خواستی یه سری به وبلاگم بزن
خدانگهدار
سلام
بابا کارت خیلی درسته
امیدوارم امسال به آرزوهات برسی
من تو رو تو لینکام قرار میدم
تو هم اگر دوست داشتی این کار را بکن
قربانت...
سلام غریبه اشنا
وبلاگ وحرفهات خیلی قشنگ هستن
به وبلاگ ساده ی ما هم سر بزن
خسته ای گم کرده راهم
shoma?