باز شب آمد

 

 
باز شب آمد بدنها خسته شد
 
خستگان خفتند و درها بسته شد
 
جز در رحمت که هرگز بسته نیست
 
عشق دگر باشد کسی دلخسته نیست
 
شب است و سکوت است و ماه است ومن
 
شب و خلوت و اشک اه است و من
 
شبی چون سیه روزی ،روز من
 
شب و ناله استخوان سوز من
 
شب و ناله های نهان در گلو
 
شب و ماندن استخوان در گلو
 
من امشب خبر می کنم درد را
 
که آتش زند این دل سرد را
 
بگو بشکفد بغض پنهان من
 
که گل سر زند از گریبان من
 
مرا کشت خاموشی ناله ها
 
دریغ از فراموشی لاله ها

 

نظرات 1 + ارسال نظر
رسول جعفری یکشنبه 13 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 04:10 ب.ظ http://miladenoor.blogsky.com

خدمت شما خواهر گرامی سلام عرض می کنم
از حضورتون در میلاد نور ممنونم در ضمن وبلاگ خیلی قشنگی دارید بهتون تبریک میگم
امیدوارم باز هم به من سر بزنید خوشحال میشم
موفق و موید باشید .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد