باز شب آمد بدنها خسته شد
خستگان خفتند و درها بسته شد
جز در رحمت که هرگز بسته نیست
عشق دگر باشد کسی دلخسته نیست
شب است و سکوت است و ماه است ومن
شب و خلوت و اشک اه است و من
شبی چون سیه روزی ،روز من
شب و ناله استخوان سوز من
شب و ناله های نهان در گلو
شب و ماندن استخوان در گلو
من امشب خبر می کنم درد را
که آتش زند این دل سرد را
بگو بشکفد بغض پنهان من
که گل سر زند از گریبان من
مرا کشت خاموشی ناله ها
دریغ از فراموشی لاله ها
خدمت شما خواهر گرامی سلام عرض می کنم
از حضورتون در میلاد نور ممنونم در ضمن وبلاگ خیلی قشنگی دارید بهتون تبریک میگم
امیدوارم باز هم به من سر بزنید خوشحال میشم
موفق و موید باشید .