حرف دل

شب هنگام،

 

عاشقانه ترین دلنوشته هایم را نثارت می کنم،

 

 شاید روزی بخوانی و بدانی که این عاشق ترین،

 

 مانند زنان عاشق هندو در آتش عشق تو می سوزد

 

 و به انتظار دوباره مهربان شدنت ،

 

 وفادارانه خواهد نشست.

 

 و من به اعتماد شانه های قوی و مردانه ات،

 

 دست ها و شانه های ظریفم را به تو بخشیدم

 

و دل به دریا زدم و سلول ها و رگ و خون

 

و قلب و دین و ایمان و ...

 

 را در طبق اخلاص نهاده و سر تسلیم

 

در مقابل غیرت زیبا و محّبت

 

 و عشق بی ریایت فرود آوردم .

 می دانم ،

 می دانم تو با بهاری دیگر،

 با شکفتن لاله ای دیگر،

 و شاید با فرود قاصدکی زیبا باز خواهی گشت

و خزان دلم را رنگی دیگر خواهی زد.

 می دانم خواهی آمد،

 بی هیچ دغدغه ای،

 فقط برای دل تنها و بی کس من

که غریبانه چشم به راه است.

 زمزمه های عاشقانه ام را کتابی خواهم کرد،

 به امید روزی که دست های زیبایت آن را در دست بگیرد

 و چشم های نازنینت، مهربانانه

 (نه از سر ترحّم ، که از روی دلسوزی و مهر)

 بر آن، اشک غیرت بریزد.

 دوستت دارم و عاشقانه به پایت می سوزم ،

 به وفاداری ام ، به عشقم ، به صداقت و معصومیتم ،

 به ایمان و ایثار و صبرم تهمت و طعنه نزن

که خودت خوب می دانی همه را یکجا دارم،

 آرام و بی صدا به تماشایت خواهم نشست

و در جستجوی ردّ پایت هر جا که باشد

 عاشقانه روز را به شب ، و شب را به صبح می رسانم .

در  بیکرانه های خاطراتمان،

در کوچه های دیارمان،

در وبلاگم (دستنوشته هایم)،

 در ایمیل هایم

 و در آف لاین هایم،

 روی تلفنم،

 در چشم های عروسکم، نمی دانم ...

 هر جا که بوی خوش تو را دارد.

 برای خوشبختی ات دعا می کنم،

 و دوستت خواهم داشت

 نه آنطور که تو مرا دوست داشتی،

 ، من عاشقانه و به زلالی آب تو را می پرستم

 . من تلاشی برای محو کردن تو ،

 برای کمرنگ کردنت

و برای بایگانی کردنت نخواهم کرد،

 من هر روز و هر لحظه پر رنگ و پر رنگترت خواهم کرد.

 من هرگز نخواهم گفت مثل تو زیادند،

 که عاشق واقعی، 

 هرگز مثل معشوقش را نخواهد یافت

حتی اگر سراپا عیب و تقصیر باشد،

 اگر در دیدهء مجنون نشینی  به غیر از خوبی لیلی نبینی .

 

 آری،

 من هر ماه رمضان، هر محّرم، هر نوروز

 و هر پائیز تو را صیقل داده و تازه ترت خواهم کرد.

 هرگز فراموش نکن که من عاشق ترین بودم

و دوستت داشتم بیشتر از جانم،

من ماندنی ترینم و ثابت قدم ترین ،

 این را به یاد بسپار و از این حقیقت محض نگریز ،

 آری نازنین ، هر گلی یک بویی دارد !!

 من هم با وجود کاکتوس بودنم ،

 یا شاید خرزهره بودنم !

۰۰۰

۰۰۰

نظرات 6 + ارسال نظر
مصطفی پنج‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 12:22 ق.ظ http://nazarabadcity.blogfa.com

سلام وبلاگه توپی داری اگه وقت کردی یه سر هم به ما بزن ...... ok bye

الهام پنج‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 01:59 ق.ظ http://tachar.blogsky.com/

سلام . وبلاگتون خیلی قشنگه و خیلی هم با احساس و رومانتیک . همیشه شاد باشید .

فرید پنج‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 04:15 ق.ظ http://pashew.mihanblog.com

سلام دوست عزیز
عالی بود یک سری به کلبه من هم بزنید خوشحال میشم موفق باشی

'اگه بری از پیشم من فقط نگاهت می کنم تعجب نکنی که چرا گریه نمی کنم بی تو یک عمر فرصت برای گریستن دارم اما برای تماشای تو همین یک لحظه باقی می ماند

mahmood230 پنج‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 06:57 ق.ظ http://mohebannet.blogsky.com

سلام...واقعا نمیدونم چی بگم...من مات علی عشق
فقد مات شهید

پگاه پنج‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 01:44 ب.ظ

سلام
خسته نباشید.
بسیار زیبا و روان مینویسید
به شما تبریک میگم
یا حق

مریم دوشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 05:47 ب.ظ

خیلی قشنگ نوشتی اعتراف میکنم تمام حرف دل منو زدی!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد