تا حالا شده به انتظار شنیدن دوباره ی یه صدای آشنا روزها ، شبها۰۰

تا حالا شده بخوای اشک بریزی ،

 

 گریه کنی یه عالمه اما نتونی

 

 و گلوت از زور بار بغز بخواد خفه شه ...

تا حالا شده که بخوای با تمام قدرت خدا رو فریاد بکشی

 

 و ازش کمک بخوای که رهات کنه ، به دادت برسه ...

تا حالا شده که دلت بخواد یه مسافر در خونت رو بزن

 

 و تو رو از این همه چشم انتظاری در بیاره ...

تا حالا شده زیر بار سنگین فاصله

 

 انقدر له بشی که دیگه حتی نتونی جیک بزنی ...

تا حالا شده عشقت و ندید بگیرن و بعد هم ...

اصلا تا حالا شده عاشق بشید

 

 من شدم و فهمیدم عشقم مثل همه چیز تو دنیا

 

 واسه همه یه شکل نیست ...

عشق من اما رنگش بنفشه ،

 

 بنفش به رنگ دوری ،

 

 فاصله ،

 

 انتظار

 

 و شور

 

 مثل غم ،

 

 مثل اشک

 

 و گرفته و تنگ

مثل بغز ،

 

 مثل نفسهای کوتاه من

 

 و از جنس من از جنس برزخ ،

 

 از جنس مه

و بزرگ از قد آسمون

 

 

هم خیلی بالاتر شاید هم بیشتر ،

 

 عاشقانه اونقدر که دوستم داشت و دارم

لطیف مثل ابریشم ،

 

 ابر و تموم مهربونیاش ...

 

 تا حالا شده به انتظار شنیدن دوباره ی یه صدای آشنا روزها ، شبها ،

ماهها و شاید سالها به انتظار بشینی که بیاد بیاد ،

 

 برگرده و بالاخره تنهایی  تو هم تموم شه

یه زمانی بود که می خندیدم ،

 

 می رقصیدم با عشق و بوسه و احساس ...

 

بجای درویشی و تنهایی و های های بی خبری

دامنم پر بود از احساس خوشبختی ،

 

 عشق ، عشق ، عشق ...

حالا هم حالم خوبست یه تنهایی دارم به وسعت عشق تو ،

 

 یه آرامش و سکوت محض

 

 که اونجا فقط صدای تیک تیک ساعت

که می تونه جای تو رو بگیره ،

 

جای عشقم رو بگیره ،

 

 جای نفسهای گرمت و بگیره ...

از وقتی رفتی چشمای کسی دیگه آینه صورتکم نشد ،

 

 ا ز وقتی که رفتی ...

 

وای به روزی که از سفر بر گردی دیگه نمی ذارم بری و

تنهام بزاری هر جا بری باهات می یام ،

 

 باهات می یام ....

 

 دوسِت دارم  ..

 

.دوسِت دارم  

نظرات 5 + ارسال نظر
محمد پنج‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 03:32 ب.ظ http://www.wall.blogsky.com

همه یه جورهایی منتظرن.
بابا کارت درسته...

غریبه آشنا پنج‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 04:13 ب.ظ http://apotheosc.blogsky.com

سلام یار قدیمی

اسمه این پست و میزارم راز دل فریبی
چرا انقدر دوست دارم با شما بیشتر آشنا بشم؟
فکر کنم خیلی بیکاری/ آخه هر وقت میام پسته جدید میبینم

امیدوارم موفق باشی
یا علی

مجنون خراباتی پنج‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 08:18 ب.ظ http://www.nasimetanhaayi.blogfa.com

روزی مرا ترک خواهی کرد

وبه سادگی یک خواب دور خواهی شد

از آسمان آبی مرا خواهی گرفت

ودر روزهای جهنمی خواهی سوزاند

روزی تصویر مرا خواهی برد

و از اشک من ابدیت خواهی ساخت.

من روزی تو را در انزوای خویش

زمزمه خواهم کرد

و در تمام ثانیه ها از تو یاد خواهم برد

و بی تو به تنهایی به ماه خیره خواهم ماند

روزی بی تو خسته از این زمانه خواهم شد

و با تمام غرور

از جدایی شکست خواهم خورد

و بیش از نفسهایم تو را آرزو خواهم کرد..

تو

روزی از من دور خواهی شد

همچو برگی از درخت

با دست نسیم خواهی رفت

و در جایی دور از من خواهی نشست

و من روزی با هر آنچه از من برده ایی

بی تو به تنهایی

در سوگواری عشقمان خواهم گریست

پرنس جمعه 25 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 12:18 ق.ظ http://princee.blogsky.com/

سلام

خوبی. خب شاید سوال مسخره ای پرسیدم با این چیرایی که می نویسی خب مشخصه که چه حالی داری

یه ایمیل برات می زنم همین امروز فرادا حتما جوابش رو برام بفرست

کسی که همیشه دوستت داره
پرنس

پسری از جنس باران جمعه 25 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 10:33 ب.ظ http://silenceq.blogsky.com

تحمل کردن زیباست اگر قرار باشد روزی به تو برسم انتظار آسان است اگر قرار باشد دوباره تو رو ببینم زندگی شیرین است اگر قرار باشد مزه دستای تو رو بچشم مشکلات حل میشود اگر قرار باشد روزی به پای تو بمیرم اشک ها همه به لبخند تبدیل میشود اگر قرار باشد تو رو یک بار ببوسم و لبخند ها دوباره به اشک فقط اگر ببینم خیال رفتن داری اما دوستت دارم از پشت این همه فاصله از پشت این همه حرف

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد