سلام

سلام

چند وقتی بود که واقعا وقت فکر کردن هم نداشتم

 چه رسد به اینکه بنویسم.


اتفاقات و تجربیات خیلی زیادی

در این مدت برایم پیش آمد.

در این مدت چیزهای زیادی برای نوشتن بود

 و میدانم اگرخلق و خوی سالهای


گذشته را داشتم

 اکنون هزاران صفحه نوشته بودم!


جایی خواندم که از سهراب سپهری میپرسند

 در این دوره که استبداد و


استکبارانسان ها را دم به دم می کشند

 تو نگران کبوتری هستی که دارد


جان میکند!؟

و او جواب داد

که تا کبوتر را دوست نداشته باشی

 

و از مرگش آزرده نشوی


 چگونه انسان را دوست خواهی داشت؟

 

 

این روزها براستی سیاه باید پوشید

 

(حالا چرا؟؟ برای این)

 

چند شب پیش

 قبل از خواب تلویزیون را روشن کردم

 ببینم آخر شب چه برنامه ای پخش میشه


 

 شیخی مشغول صحبت بود.

 با بی حوصلگی کنترل را رو به سوی


او نشانه گرفتم

که ناگاه حرفهایش مرا میخکوب کرد!

آقای آخوند که عمامه اش از سرش بسیار بزرگتر بود

 می فرمود :که چگونه این


سعدی چنین حرف نابخردانه ای زده است

 و عده ای از او ابله تر این سخن


نا مفهوم را تکرار میکنند و حتی می گویند

 بر سر در سازمان ملل هم زده اند!


ما که البته ندیده ایم اما اگر هم باشد

از نقشه های استکبار است!

 بنی آدم اعضای


یکدیگرند چه معنی دارد؟؟؟

 تنها در دین اسلام برادری معنی دارد

 

 و کجا ادیان

دیگر برادری و برابری میدانند؟

 اخوان المسلمین برادرند نه یک مشت


یهودی و مجوس و ....!

تفسیر و توضیح و شرح و نتیجه گیری

با خودتان ۰۰۰

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد