عقلم اگرمست شراب است

عقلم اگرمست شراب است

 

 

 

دل من را اما عشق تو دربند کشیده است

 

 

 

می دانم که ساعت ها فاصله داری تو با من اما

 

 

 

فریادی از در و دیوار وجودم بر می خیزد

 

 

که تو اینجایی! 

 

  

 

به اتاق کوچک و نیمه روشنی پناه می برم که درگوشه ای

 

 

 

جدا از خنده های مستانه ی ما

 

 

 

تمام طول شب را خلوت کرده است

 

 

 

و معصومیت پلک های باز پنجره اش را می نگرم

 

 

 

که رو به تیرگی نیمه شب شهر

 

 

 

خیره مانده است بی صدا

 

 

 

به تماشای شهرمی ایستم

 

 

 

و بر صفحه سیاه آسمان

 

 

 

ابر سفید نفس هایم را خیره می مانم

 

 

 

کوچکی و گرمای ابر نفس هایم را

 

 

میهمان وسعت و سرمای آسمان شب می کنم

 

 

 

و آنگاه که این ابرها می دوند تا در سیاهی شب حل شوند

 

 

 

صورت زیبای تو را می بینم

 

.......

 

چه رویای زیبایی!

 

 

 

رو دررویم می ایستی

 

 

 

و نگاهم می کنی

 

 

 

نیم خیز می شوم تا به صورتت نزدیک تر شوم

 

 

 

وآنگاه با جنونی مستانه ازعشق

 

 

 

بوسه ای بر می گیرم از لبانت

 

 

 

و آرام در گوشت نجوا می کنم

 

 

 

که دوستت می دارم نازنینم

 

..........

 

 

 

می دانم که ساعت ها فاصله داری تو با من اما

 

 

 

فریادی از در و دیوار وجودم بر می خیزد

 

 

 

که تو اینجایی!

 

 

 

تو اینجایی .......

نظرات 2 + ارسال نظر
ماهی کوچولو شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:53 ب.ظ http://margeamvaj.persianblog.com

سلام کسی اینجا نیست انگار اول شدم ...

ماهی کوچولو شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:54 ب.ظ http://margeamvaj.persianblog.com

هنگامی که :
تمام بهشت را با نگاهی بر اندام درخت پنجره اتاقم تجربه می کنم .
چرا ناراحت باشم ؟
وقتی که :
بهترین موسیقی ها را در سکوت اتاق کوچکم می شنوم
چرا غرق شادی نباشم ؟
گاه یک لبخند آنقدر عمیق می شود که گریه میکنم
گاه :
یک نغمه ، آنقدر دست نیافتنی است که با آن زندگی میکنم
گاه :
یک نگاه آن چنان سنگین است ، که چشمانم رهایش نمی کنند
گاه :
یک عشق آنقدر ماندگار است که ، فراموشش نمی کنم .


همیشه شاد و موفق باشی
خدا حافظ ماست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد