صدات می کنم ...

صدات می کنم آقا صدا که نه ، فریاد!

 

ببین چقدر خرابم ، خراب و بی بنیاد

 

نه اینکه از تو بخواهم دوباره برگردی!

 

تو آرزوی محالی شدی که رفته به باد

 

 

دلم گرفته ، شکسته ، گسسته! می فهمی؟!

 

شبیه بم شده اما نمی شود آباد!

 

و هیچ حرف و حدیثی برام مرهم نیست –

 

- به غیر از اینکه تو هم گاه گاهی از من یاد....

 

 

 

چقدر گریه ی پنهانی و نقاب غرور؟!

 

بدون تو همه چی هست غیر ِ یک دل ِ شاد!

 

و عشق و ! زندگی و ! سایه بان آرامش !

 

خلاصه هر چه خدا از ازل به انسان داد!!

 

 

اشاره کن به من از دور دست های خیال

 

که باز پر بکشم سوی تو ، رها ... آزاد

 

اگر چه با پر زخمی ، بدون ِ اوج و صعود!

 

ولی به شوق تو با گرمی و تب مرداد !

 

 

اگر دوباره بیایی ، اگر... اگر.... آقا؟!

 

کدام مسخره ای واژه ی اگر را زاد؟!

 

که من برای ابد در « اگر ... اگر ... » ماندم!

 

و رفت زندگیم توی نا کجا افتاد!!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد