بیادم باش بیادتم

زندگی همچون پیازی است که هر لایه ان را ورق زدم مرا به گریه انداخت
 
 
در زمانی که وفا قصه برف زمستان است
 
و صداقت گل نایابی دورپاک شقایقها عابر بی عاطفه غم عشق

جاری است به چه کسی بایدگفت با توانسانم
 
با تو زنده ام با تو هستم وخوشبخت ترین هرگز فراموشم نکن ...
 
بیادم باش بیادتم
 
 
چشمم در انتظار تو تار شد نیامدی سالی گذشت
 
 باز بهار شد نیامدی بعدازتوسال هاست
 
 هنوزهم نشسته ام داغت به دل هزار هزار شد نیامدی
 
 
ای کاش مردم مثل شب یلدا تا صبح بیدار می ماندند
 
ای کاش مردم مثل شب کریسمس تا صبح بیدار می ماندند
 
 ای کاش مردم مثل شب تحویل سال تا صبح بیدار می ما ندند
 
و و ای کاش مردم همیشه شب تا صبح بیدار می ما ندند
 
و برای یکدیگر از زندگی / امید / عشق/ و اینده صحبت میکر دند
 
اگر روزگارمان و روزهایمان سیاه است ای کاش هیچ وقت صبح نمی شد
 
 
فرقی نمی کند گودال آب کوچکی باشی یا دریای بیکران...
 
زلال که باشی، آسمان در توست
 
" تا بدان رسید دانش من, تا همی که بدانم نا دانم"

(( حکیم ابو علی سینا ))
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد