سرم با دیگران گرم است ، دلم با تو.
دلم را استوار کرده ام، که دل نبندم.
نه به چشمهای بیگانه ای.
نه به حرفهای بیگانه ای.
می خواهم آزاد باشم.
از قید تملک خود و دیگران. تا بود،
برای خود می خواستم. و حالا...
و حالا نشسته ام دراین اندیشه، که آیا راست اندیشیده ام.
یا کجراهه پیموده ام.
راه کج نبود .
نگاهم، به پیش پای بود. دوردست ها از من دریغ شدند ،
من از تو . و تو، در دوردستها بودی.
بیش ازاین دید ندارم. کور شده ام. کر شده ام.
نه ،خودخواه شده ام.
همه را برای خود .
تو را برای خود،
می خواستم . می خواهم .
و خودخواهی از کوری هم بد تراست.
گیجی ام را روی دیوار تنهایی ام نقش می کنم.
بومهای رنگ شده را می شکنم.
شکستن ، عصیان است. باید عصیان کنم.
کسی که ازعصیان بهراسد، سزاوار مرگ است.
می خواهم زنده بمانم. می خواهم عصیان کنم.
منتظر باش . برمی گردم. با دستهایی پر از تو . دلی خالی از خود. با سیبی سرخ.
منتظر باش. بر می گردم. با تابلویی نقش شده از من ، در کنار تو.
بومت را بشکن . مرا نقش کن. من ، تنهایی هستم !!!
ماشالله چقدر تند تند آپ می کنی
سلام
ببخشیدا
روم به دیوتر شما که هننوز زنده اید؟؟
من راه خودکشی به اون خوبی معرفی کردم
پس الکی منو سر کا گذاشته بودی
((:
نه شوخی کردم
خیلی خوشحال میشم که یه روز دیگه اینجا شعر ننویسی
و یه همدم پیدا کنی و فقط شعراتو به اون بگی
موفق باشی
سلام دوست من
من قبلا یکبار اومده بودم اینجا
مثل همیشه قشنگ مینویسی
آپ کردی خبرم کن
موفق باشی وخوش...........
سلام من که شعراتو نخوندم ولی افی تو میتونی حافظ بشی ادامه بده
سلام
باز هم از اعماق دل.
کارتون خیلی نجیبانه بود. تازه متوجه شدم. با اجازتون بانوی ماه رو به وبلاگ شخص ثالث پیوند زدم.
سلام
حرف های که من به خودم زدم
وعده هایی که مصرم بهشون عمل کنم
که جز او به هیچ کس و هیچ چیز اجازه ندم وارد قلبم بشه به قصد تسخیر جای بزرگی که اون اشغال کرده
سلام
قشنگی دیدم به ظرافت قار قار کلاغی در یک غروب پر سوز پاییزی وقتی دل را ،
به تپش وا می دارد.
من منتظرم ...