برای با تو بودن بهانه نمیخواهم....

 

هر انچه که میترسیدم امد

 

 نه به سرم  که تمام وجودم

  

دم اخر شده اه اول و اولین چکامه...

 

صلا من که هستم تو نیستی

 

-هی عروسک کنار رو

 

-تو هم دستت را بکش

 

این همه سستیم که با نبم نگاهی دلمان ذرررررره ذررررره

 

میرییییییییزد به سرم یاغی شم

 

-های فلانی

 

چه بر سر خود اوردی

 

-به خدا لرزید

 

   دست خودم که نبود

 

بود اما چه زود رفت

 

اوار ترانه هاش وزن ما را تحمل نکرد

 

 بر سرمان ریخت

 

که مبادا خش خش خش...

 

گل برگ  برگ برگ...

 

-حرمت نگه دار دارند نگاهمان میکنند

 

-حرمت نگه داشتیم  و دیر رسیدسم باز

 

-چه عجله بود?

 

بودنی تر بودی اگر بودی

 

آرامی ات را نمی خواهم نمی گیرم

 

برو ای بریشان تر از من

 

که برای با تو بودن بهانه نمیخواهم....

 

نظرات 1 + ارسال نظر
صفورا شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:02 ق.ظ

وبلاگ بسیار زیبایی است.تمام شعرها و متنها بسیار زیبا هستند.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد