روزی خیس از باران دیدارت می آیم
و در بارانی ترین دیدارمان
همه چیز را
اقرار می کنم
همه ی آن گله هایی
که باید می کردم اما نکردم
می دانم که روزی این سکوت
طولانی ام،شاخه های شکنندهء
چلچله ها غوغا می کنند وسبب
از شاخهء ظریفش می افتد
شاید شاخه ها هم
تحمل
سنگینی
شیرینی سیب
را ندارند و
من
در
اندیشهء
نارنجی فصل
با دلی خالی از
گذشته،سفر نامهء
فر دایم را برایت مرور
خواهم کرد،فردایی
که تو در آن
حضور
داری
فردایی که
با یاد تو آغاز میشود
و در هر سپیده دمش
ذهنم با یاد تو
فوران
خواهد کرد
یه روز از روزای سرد پاییز رفتی از خونه تو بی بهونه
رفتی و رو دلم پا گذاشتی از همون روز
دلم خیلی خونه
من که
هر
روز وشب
لحظه هامو از تو
می خوندم و می سرودم
پس چرا قسمتم اینچنین شد
اصلا تو زندگی من کی بودم؟
یاد روز تلخ آشنایی
که می گفتی
برات
سر سپردم
تو گفتی زندگی بی تو
هرگز
چه ساده
گول حرفاتوخوردم
ولی این که نشد رسم دنیا
خیلی راحت رو دل پا بذاری من رو
با گلای زندگیمون به همین سادگی
جا بذاری،به همین سادگی
جا بذاری
کوچه به کوچه
من عاشقونه به همون
خدا که خوب می دونه از تو
و عشق خوب تو گفتم،
کیه که قدر
عشقو
بدونه
من
مثل یه
چشمه ساده
بودم،تو ولی از دو رنگی
سرودی،من به فکر بدی ها نبودم
حیف که تو از جنس ما نبودی،
حیف که من از همون
روز اول
این
دل رو به تو
ارزون فروختم،
تو خودت
بهتر
از من
میدونی
مثل یه شمع
عاشقونه سوختم
سلام دوباره وقتی پیامی رو که بالاش نام تو رو نوشته بود رو دیدم نمی تونستم بدنم چه حسی دارم ولی هر چی بود خوب بودو اینو مدیون توام می دونم که منو بی ارزش می دونی برات هیچی ارزش ندارم اینو می شه از همه چیزت فهمید نیازی به گفتن خیلی وقتا حتی سکوت هم خیلی حرف برای گفتن داره اما خب حالا به عنوان یه آدامی که دلش برات می سوزه تشکر منو قبول کن
گاهی...
به به باران حسودی میکنم
که....
چگونه بی پروا
با اغوش گونه هایت
عشق بازی میکند ......
سلام
لینک منو بزار توی وبلاگت.
با تشکر
چی بگم ؟
شد من یه بار بیام اینجا ببینم ......؟
احوال شما ؟
راستی ۲ ماهی هست که ..... آره (۲ ماه که نه ولی خوب )
دعا هم میکنیم ....
یا علی
می شه از عشق تو گفت ...می شه با ستاره های چشم تو مغرب نو مشرق نو بر پا کرد....می شه از برق نگات خورشیدا خاکستر کرد میشه از گندمای سر زلفتیه عالم شعر نوشت...
اره از عشق تو دیوونگی هم عالمی داره.....می شه از عشق تو مرد و از دست همه راحت شد.....
سلام با تشکر از زحماتتون اگر فرصت داشتید یک سری به این ادرس بزنید مطالبش بسیار جالبwww.alcoran.blogsky.com
سلام گل همیسه زیبا. چرا اینقدر منو شرمنده میکنی. سهم من این است سهم من این است
سهم من آ سمانیست که آ ویختن پرده ای آن را از من میگیرد
سهم من پایین رفتن ازیک پله ی متروک است
و به چیزی در پوسیدگی و غربت و اصل گشتن
سهم من گردش حزن آلودی در باغ خاطره هاست
و دراندوه صدایی جان دادان که به من می گوید:
دست هایت را دوست می دارم.