دوستت دارم را من دل آویز ترین شعر جهان یافته ام...

 
 عزیز دل...
 
شکر خدا  که دوباره  می توان در هوای عطر تو شکوفه کرد...
 
بی بهانه دلم هوای تو داشت...
 
دست نوازشت بر سر دل بی طاقتم را کم داشتم...
 
شادم  از بودن تو و بودن با تو مهربانم...
 
تو را می ستایم نازنین...
 
که این چنبن فاتحانه بر فرمان روایی قلب من ایستاده ای...
 
می خواهم بدانی چقدر دوستت دارم...
 
هر سحر برایت خنکای نسیم را می فرستم
 
 تا صورت نازت را نوازش کند...
 
هر صبحگاه برایت عطر ارکیده و بهار نارنج را
 
بر دستان  باد روانه ی خانه ات می  کنم
 
تا پر شود از بوی نفس عاشقانه ی من...و
 
 هر شب نور ستاره ها را قربانی نگاهت می کنم...
 
نمی دانی چقدر دوستت دارم...
 
نمی دانی...
 
نترس خوب  من...
 
چشمان قشنگت را ببند...
 
دستت را به من بده و بیا برویم به مهمانی آسمان...
 
بیا در شادی لحظه های هم غرق شویم...
 
 همیشه در کنار تو رود زلال زندگی ام می مانم...
 
تو که همه ی بدی ها را می شویی و روان از دقیقه های زندگی من 
 
 می گذری...
 
 نوشتی و می نویسم.....
 
 
دوستت دارم را من دل آویز ترین شعر جهان یافته ام...
 
وقتی جای خنده غم  می شینه روی لبام
 
تشنه ی نوازشم  خسته از خسته گی هام
 
وقتی که دستای من  گرمی دستی می خواد
 
وقتی یه لحظه خوشی به سراغم نمی یاد...
 
تو می تونی غمامو خواب کنی گونه های خیسمو پاک کنی
 
تو می تونی دلمو شاد کنی منو از درد و غم آزاد کنی
 
من همیشه عاشقت    توهمیشه عاشقی  
 
  تویی که مسبب لذت دقایقی...
 
به تن مرده ی من تو می تونی جون بدی  
 
 به رگای خشک من  قطره قطره خون بدی 
 
تو می تونی غمامو خواب کنی  گونه های خیسمو پاک کنی
 
تو می تونی دلمو شاد کنی  منو از درد و غم آزاد کنی
 
وقتی که شب می رسه  آسمون سیاه میشه
 
غم و غصه تو دلم  قد یه دنیا میشه
 
وقتی که دستای تو خونمون در می زنه
 
دل من پشت دیواراز خوشی پر پر می زنه
 
 
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد