سر انجام ...

بر ظاهرم منگر که شادم ...

 درونم غوغایی برپاست !

گویی کسی تیشه میزند بر وجودم !

 قلبم هزاران پاره شده است ...

شاید یکی از آن پاره ها نصیبش شود !             

 ولی او حریص است محکم تر میکوبد

 تا تکه ای بزرگتر را نصیب خود کند !

 افسوس که با خورد شدن وجودم

سرانجام او نیز در درونم میشکند !

 آنگاه که من ،

 چون آواری بر سر او فرو ریزم...           

                           

نظرات 5 + ارسال نظر
مهرداد دوشنبه 19 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 02:20 ق.ظ http://harfeman.blogsky.com

سلام
خیلی وقته نتونستم به وبلاگتون سر بزنم
خودمم چند وقته حسابی گرفتار بودم امتحان داشتم
حالا بیشتر وقت دارم
مطلب هاتون هنوزم بوی عشق می ده
موفق باشید

محمد دوشنبه 19 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 09:49 ق.ظ http://noise-of-death.blogsky.com/

سلام.....
امیدوارم خوب باشید...
خیلی قشنگ بود
تادرودی دیگر بدرود

مینا دوشنبه 19 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 05:24 ب.ظ http://sepidehdaman.blogsky.com

سلام
متن قشنگی بود ... خونه ئ قشنگی هم دارید ... امیدوارم همیشه موفق و پیروز باشید.
مرسی اومدید دیدنم .
در پناه حق باشید.

MAX PAYNE دوشنبه 19 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 05:36 ب.ظ http://maxpaynethefall.blogsky.com

ای زخم کاری
چرا آروم نداری




سلام
خسته نباشی

من آپم. حتما این پست جدید رو بخون.
نظر یادت نره
ممنون

کاشکی یه روزی شاد می شدی , شاد می نوشتی.
اگه دلت نارنجی هست نیا

آتش عشق دوشنبه 19 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 05:56 ب.ظ http://www.lirya.mihanblog.com

برای آنکه به شهری بودنم شک نکنی
داده ام حوالی دلم را دودی بکشند...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد