حالا چمدانت را بردار
آرام و پاورچین از پلهها به جانب آسمان بیا،
ما دوباره به خوابِ دور هفت دریا وُ
هفت رود و هفت خاطره برمیگردیم.
آنجا تمامِ پریانِ پردهپوش
در خوابِ نیلبکهای پُر خاطره ترانه میخوانند،
آنجا خواب هم هست، اما بلند
دیوار هم هست، اما کوتاه
فاصله هم هست، اما نزدیک، نزدیک ...
نزدیکتر بیا
میخواهم ببوسمت!
سلام
زیباترین کلمات به معنی این نیستن که زیباترین حسو داریم
چون گاهی اوقات حس هایی داریم که نمیشه بیانشون کرد
و با بیان کردن فقط خرابتر میشن
اما من دیدم حست چقدر زیباست
اونقدر که احساسش کردم تو نوشتت
اونقدر که خواستم بیام نزدیک تر
اما احساس کردم اون نوشته مال من نیست
چشمام خیش نشد اما دلم چرا
سلام منو به پریان برسون
برخی تو
قهرمان فراموش شده
سلام
در انتظار باران
چشم در چشم افق
امیدم را گره میزنم به ابر کوچکی
و مینشینم بر تشنگی آب
دیرگاهی است که خیالم ایستاده
بر فراز آرزوهای بر باد رفته ام
فرصت رنگین کمان من است آیا ؟!
اینک !
اندکی مانده به سی سالگی
همه چیز فراموش می شود
من مهربانی تو را بخشیده ام !
تازه با وبلاگت آشنا شدم نظرم بمونه برا بعدها
موفق باشین
سلام دوست مهربون خوبی؟؟؟
من آپم یه سر بزن
منتظرتم
بای بای