همه هستی من تویی ...

 

شبی با خیال تو هم خونه شد دل

نبودی ندیدی چه ویرونه شد دل

غمت سرد ووحشی به ویرونه می زد

دلم با خیال تو خوش بود وپیمونه می زد...

تا حالا شده  چند قدمی عشقت باشی ونتونی ببینیش؟

تا حالا شده صدای قلبت به آسمون برسه ،

ولی عشقت بگه : مگه من برات مهمم؟

تا حالا شده یه بغض راه گلوتو بگیره

ونتونی بهش بگی همه هستی من تویی...

 

نظرات 5 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 03:43 ق.ظ http://bood.blogsky.com

هنوز از من می پرسی چرا ؟
صدبار گفتم این معادله جواب ندارد.
تو هیچ وقت ریاضیت خوب نبود!
گوش کن :
اگه از احساست مشتق n ام بگیری و خالصشو ضرب کنی در بینهایت.....
ببخشید یادم نبود ریاضی رو دوست نداری!!

[ بدون نام ] دوشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 04:02 ق.ظ

بمان. بیا. دلم داره داره میترکه .همیشه منتظرتم.اه اه اه اه اه.........

محمد دوشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:43 ق.ظ http://noise-of-death.blogsky.com/

سلام.....
شعر اول خیلی قشنگ بود...
اما یه چیزی رو بذار راحت بهت بگم
این چیزا ارزش خرد کردن اعصابتو ندارن
موفق باشی

آینا دوشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:06 ق.ظ http://ayna.persianblog.com

سلام بانو ! جای شما باشم آن کسی را که نوشته بمان .بیا ...... بیشتر می آزمودم . دنیای وحشتناکی است . عشقها را اعتمادی نیست بانو ....

omid دوشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 03:11 ب.ظ

salam mah aziz, mesle hamishe az didane weblage shoma bahremand shodam, az khoda mikham ke beheton shadi va salamati enayat befarmayand ke amsale man ke behonar hastin betonim az kamalate shoma azizan behtaemand beshim va delemono ba noore ekhlase ke dar neveshtehaye shoma mashhod hast monavar konim, sabad sabad dosteton daram

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد