نمی دونم ...

 

اتفاقاتتی تو زندگیم افتاد که نمیشه هضمش کنم

 حتی نمیشه بفهمم

یعنی چه و این یعنی هیچ همان هیچ که هیچ معنی ندارد

 

باد زد مایل و از دامنه ی کوه گذشت

باد زد مایل و از جنگل انبوه گذشت

مرکز از حاشیه در حفره فرو ریخت ... شکست

قالب از کوه به یک جنگل بی ریخت شکست

باد بر گردن شاعر سرطان می آویخت

کوه در حنجره اش جرعه ای از صبر نریخت

 

متن من پیش شما مسخره ی تاویل است

ساختارم سرطانی ست که در تعجیل است

اصلا انگار کسی فعل مرا می دزدد

قید تصدیق مرا پیش شما میدزدد

شهر در حال خودش باز مرا هم زده است

حس ناجور مرا وصله به عالم زده است

 

دیگر از هندسه ابعاد تو بیدار نبود

راس در گوشه ی چشمان تو تبدار نبود

 

خواست آرام بگوید هوس تیغ ... برید

زندگی حل شده در خون و کف و جیغ ... برید

 

سرطان باز مرا ... پرت شدیم از یک برج

این صعود است که ما پرت شدیم از یک برج

 

متن ، در بعد زمان جاذبه اش را گم کرد

صفر ، محور شد و سر در هنر هفتم کرد

 

باد زد مایل و اقوام تو در خواب شدند

نقشه ها ریخت ولی یکشبه بر آب شدند

باد در هندسه اضلاع تو را با خود برد

شاعر از حاشیه ی تیغ خودش را آزرد

 

مرکز از حاشیه در حفره فرو ریخت ... شکست

قالب از کوه به یک جنگل بی ریخت شکست

 

میروم پیش خودم می پرم از بیرونم

من بیابان شده ام معدنی از مجنونم

 

خواست آرام بگوید ... هوسش را رگ زد

نسل در نسل همه کار و کسش را رگ زد

Jim Warren Wild Waters

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد