رسم بازی عشق این بود که
من بشمارم و تو قایم شوی
به همان رسم های قدیمی کودکانه (قایم باشک)
هنوز نشمرده بودم که رفتی
و چنان ناپیدا که برای همیشه بدنبالت سرگردان و آواره شدم
لعنت به این بازی بچه گانه لعنت...
.
.
.
تنها کنج اتاقم
ایستاده
ساکت ترین
دل به هق هق من داده
زندانی قاب
اسیر خواب
چه صاف قلب پر نور تو
از غرور من , شکسته غرور تو
زیبا بود قدری هم آدم رو یاد بعضی چیزا می انداخت غمگینم کرد :) ولی خوشحالم از بابت اینکه اکتیو شدی :))