امشب دوباره آمدم تا قصه کوچه را دوباره تکرار کنم...
و زیر یک سایبان تا نگاهت را دوباره با من قسمت کنی..
و دوباره شب بود و نگاهت چه معصومانه پر از وسوسه اشک...
و دوباره همان مرور قصه ی دختری از تبار باران
که شیفته و دیوانه ی پسری از جنس نور شد...
باورم نیست که این دیوانه منم...
که گاه می مانم از لیاقتم برای داشتن عشق تو...
و چقدر دل تنگی هایم برایت
اشک می شود و فرومی ریزد
و چقدر بغض های سیاهم در
غربت تنهایی نفش می شود و نمی بینی ...
منی که از لمس احساست می ترسم که نکند
بلور نازک قلبت ترک بردارد...
و می شود گاهی که حتی ازخیره شدن هم می ترسم
که تو از نگاه پریشان من هم می شکنی...
منی که به دامان هر شب پناه می برم
و غم عشق تو را برای لحظه لحظه عمر بی ثمرم می گویم...
منی که یک نگاه آشفته ات را به هزار خنده بهار نمی دهم...
این دیوانه منم...
در این شب های بلند آرزویی دارم...
آرزویی به بلندای یک شب زمستانی...
که تو تا ابد برای من باشی و من
تا انتهای دو دنیا دیوانه ی نگاه تو بمانم...
امشب حس می کنم ابری در پشت چشمان خسته ام پنهان شده...
شاید چون دوباره پناه آورده ام به
هزاران کاش که ذره ذره در دلم می پوسد...
چقدر دلم می خواست سر بگذاری روی شانه هایم
تا برایت لالایی مهتاب بخوانم
و از تبلور عشقت در رویاهایم بگویم...
کاش می شد امشب نگاه تازه سپیده را
در شب چشمان قشنگت توصیف کنم...
کاش از نظر هرزه ی مردمکان نمی ترسیدم...
کاش این آرزوی داشتننت مرا بر باد ندهد...
کاش...
نمی دانم رویاهایم تا کدامین روز نیامده
در ذهن بی حصارم می شکند...
خسته ام نازنین...
ببخشم اگر امشب مشوش آمدم
سلام خیلی باحال بود.به من سر بزن خوشحال می شم
دیشب که اینترنتم سرعتش کند بود
پریشبم که بلاگ اسکای دان شده بود
ببخش دیر کردم ولی آخرش آمدم
مثل همیشه زیبا وشته بودی
سلام دوست خوبم
ممنون که بهم سر می زنی و تنهام نمی زاری.بازم منتظرنوشته های زیبات هستم
پنداشتی که چون ز تو بگسستم
دیگر مرا خیال تو در سر نیست
اما چه گویمت که جز این آتش
بر جهان من شرار دیگر نیست.
دوست ندارم فقط بنویسم
قشنگ بود...
زیبا بود....
ولی الان به غیر از این نمیتونم چیز دیگه ای بنویسم
نه خالی بود ولی الان درست شده...
یکی نظرمو بخوانه هیچی ازش نمی فهمه...
سلاااااااااااام
من همیشه میام حتی واسه ۱۰ مینم باشه میام به وبلاگت سر میزنم ولی اگه کامنت کم میزارم :ببخشید
میدونم منو می بخشی
جبراااااااااان می کنم :بوس
ماه بانو جونم مرسییییییییییییییییییییییییییییی
برم افطار بسازم
بعدش میااام
اگه عمری بود :چشمک
خیلی خوووووووووووبی
بای بای عزیزم
دوست دارمااااااااااااااااا
سلام.دختری از جنس باران.خیلی لطیف و دوست داشتنی بود.
تنها مانده ام
در کنار وسعتی انبوه از دل ها
تنها مانده ام
من تنهای تنها
ندانم کی چنین ظلمی به خود کردم
چرا باید شود تنها دل رسوا؟
قانون تو تنهایی من است
و تنهایی من قانون عشق
و عشق ارمغان دلدادگیست
سلام
خیلی زیبا و با احساس می نویسی.
درود های بی کران بر تو.
My Camera منتظر حضور سبز توست.
ارزومند ارزوهات .
مانی
سلام خوبی ؟ کجایی ؟! خبری ازت نیست ...!! هر جا هستی شاد باشی
سلام دیدم به روز شدی گفتم یک سری بهت بزنم در ضمن متن بالا هم خیلی قشنگ بود ولی مثل اینکه نظراتش را غیر فعا کرده بودی و من نظرم را این جا میگم: میدونم هست یک جای این دنیا با اینکه فرسنگها ازم دوره هنوز حسش میکنم وصداش هنوز تو گوشم زمزمه میکنه و میگه من دوستت دارم دلم... افسوس که باز هم دل به رویا بستم اگه تونستی یک سر به ما بزن به هر حال شاد باشی... غم هایت کوتاه
سلام
نوشته هات خیلی با حال بود
من که خوشم اومد
راستی اگه وقت کردی به وبلاگ حقیر من سر بزن ودرباره شعرای خودم در مورد زمونه و امام زمان نظر بده منتظر نظر ت در وبلاگم هستم
کوچیکت محسن
http://yaram.blogsky.com
یه روز بالاخره همدیگر رو میبینیم اونم کجا جهنم . اخه هردومون جهنمی هستیم تو به جرم اینکه قلب منو دزدیدی و من به خاطر اینکه به جای خدا تو رو پرستیدم