جسد سرد ...

 

دیریست مانده یک جسد سرد،

در خلوت کبود اتاقم

هر عضو آن ز عضو دگردور مانده است

گویی که قطعه، قطعه ی دیگر را

.از خود رانده است

.از یاد رفته در تن او وحدت

بر چهره اش که حیرت ماسیده روی آن،

سه حفره ی کبود که خالی است

.از تابش زمان

با ناخن این جسد را از هم شکافتم

رفتم درون هر رگ و هر استخوان آن

اما از آنچه در پی آن بودم،

.رنگی نیافتم

با جنبش است پیکر او گرم یک جدال

بسته است نقش بر تن لب هایش،

تصویر یک سوال

نظرات 14 + ارسال نظر
نسرین سه‌شنبه 9 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 10:13 ب.ظ

سلام بانو جوونم! می دونم که باهام قهری بگو چه جوری باید معضرت خوهای کنم؟ بانو دلم برات تنگه! تو دیگه تنهام نزار:)))) یا حق!

بانوی دریا چهارشنبه 10 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 08:14 ق.ظ http://www.banooeydarya.com

سلام
عجب چیزی یه جوری شدم کاش شکلی بود که حسمو بیان کنه ولی هنوز پیدا نکردم
موفق باشی **:)

هدیه چهارشنبه 10 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 05:12 ب.ظ

سلااااام خانم خانمااااااااااااا

هدیه چهارشنبه 10 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 05:18 ب.ظ

بابا کجااایی با معرفت ؟؟؟؟؟

آتنا چهارشنبه 10 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 07:14 ب.ظ http://www.partenon.blogsky.com

دوست خوبم سلام:
خبر از آشنایی نیست اینجا................
.زشعله ردپایی نیست اینجا بیا ای دل بیا تا بار بندیم...................
برای عشق جائی نیست اینجا
زندگی سنگ شد و قلب مرا ساده شکست............
بشکند دست قضا که پر پروازمو بست .............
اه و نفرین به من این بار اگر بر گردم..............
پشت پا بر تو زنم
بر تو و بر هر چه که هست ........
تنهاییهایم برای آخرین بار تازه شد منتظر دیدارت هستم.
سبز باشی و پایدار....

نسرین چهارشنبه 10 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 08:44 ب.ظ

بانو دیگه نمی دونم بهت چی بگم! مثل اینکه قصد آشتی نداری! باشه عیبی نداره! ولی همیشه دوست دارم! به یادتم! خبرتم از هدیه می گیرم! یا حق!

مسعود پنج‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 01:39 ق.ظ

چنانچه خواهان رنگین کمان هستی می بایست باران را تحمل کنی.

مسعود پنج‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 01:48 ق.ظ

چنانچه خواهان رنگین کمان هستی می بایست باران را تحمل کنی.

افسانه نویس گمنام پنج‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 02:09 ق.ظ

چرا نظرات رو قفل کردید ؟؟؟

مسعود پنج‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 02:11 ق.ظ

مشکل در «دوی آهسته» این است که به مجرد اینکه می فهمی که توانش را نداری دیگر برای پیاده برگشتن دیر شده است.

مسعود پنج‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 02:21 ق.ظ

سلام مسعودم از اینکه نظراتمو بدون سلام آغاز کردم شرمنده
به امید آنکه اینها رویت شود.
اینها نظرات من درباره تمامی نوشتهایی است که من تا حالا خوندمه.
تنها با سه کلمه میتوان همه چیز را درباره زندگی خلاصه کرد: «ادامه خواهد داشت».

مسعود پنج‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 02:25 ق.ظ

راستی اینو هم یادمون باشه که:
آزادترین مردمان آن است که دعوت به شامی را رد کند بی آنکه عذز یا بهانه ای بیاورد !
مثل همیشه براتون بهترینها رو از صمیم قلب آرزو میکنم.
به امید او

سیمین پنج‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 10:07 ق.ظ http://mehrabanbash.blogfa.com

سلام وبلاگ بسیار بسیار زیبایی با متنهای بسیار بسیار زیبایی داری نازنینم میخوام لینک کنم اجازه میدی؟
اینجا
با تمام تلاشی که می کنن
زمین هنوز گرد نیست
و هرکس که می رود
باز نمی گردد

ابشار پنج‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 05:06 ب.ظ

سلام
بازم مثل گذشته خیلی قشنک نوشته

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد