به کنارت برمی گردم

 

هر روز ساعت ها کنار پنجره ی احساسم می نشینم

و افق دور دست خیالم را نظاره گر می شوم

و چشم هایم را با آن هوای ابری و بارانی

 به ملاقات یادت می فرستم

.ذکر  دوریت را برای دل غریبم نجوا میکنم

و آنقدر برایت حرف می زنم که تن حرفهایم درد می گیرد

 و شب دلتنگی مثل همیشه خسته بر درمی کوبد.

 من باید بروم ؛

اما تو نگران نباش .

 باز فردا همان ساعتها می آیند و من

 اگر روزی دیگر در سرنوشتم طلوع کرد ؛

به کنارت برمی گردم .

.

 

نظرات 7 + ارسال نظر
هدیه چهارشنبه 17 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 02:12 ق.ظ

سلااااام به به
خوبی؟؟؟

هدیه چهارشنبه 17 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 02:13 ق.ظ

مثل همیشه قلم زیبات دهان ما رو میبنده
هر چی از زیبااایی متنت بگم کم گفتم ؛)

هدیه چهارشنبه 17 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 02:15 ق.ظ

واقعآ... جدآ معرررکه نوشتی خانم خانمااااا!!!

کبوتر شکسته بال پنج‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 08:57 ق.ظ http://bia-2-del.blogfa.com/

سلام خوبین
چه وب نازی دارین دلم نیومد بی نظر برم
من توی وبم یه داستان به قلم خودم نوشتم
خوشحال میشم بخونید
پس منتظرم
موفق باشید
قربانت
یا علی

پسر سیاه پنج‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 07:16 ب.ظ

سلام
خوبی بانو
ازت خبری نیست یعنی از من خبری نیست ٬ خوش می گذره به ما که هی نگو و نپرس که روزش از قبلش بدتر ٬دلم برتون تنگ شده .

احسان جمعه 19 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 11:06 ق.ظ http://ehsan-valizade.persianblog.com/

سلام
یه مدتی بود که وبلاگ شما اصلا باز نمی شد اما خدا را شکر بلاخره باز شد
راستی من شما را لینک کردم
من آپ کردم

مسعود جمعه 19 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 02:14 ب.ظ

سلام
امید وارم بهتر از همیشه شادابی را احساس کنید
به قول صادق هدایت :
وجود آدمی توجیه ناپذیره !
دنیا به این بزرگی کوه نصیب ما شد
باغ به این بزرگی غوره نصیب ماشد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد