گوش کن: وزش بی رحم تنهایی را
در شهروجود پر افسوسم می شنوی
من غریبانه
در این ظلمت
صدا می کنم تو را
نامت
پژواک من در این تنهایی و تاریکی است
دست هایت را چون خاطره ای سوزان
در دستان عاشق من بگذار
تا شاید دمی
جسم فسرده ام
با د ستان گرمی بخش چون تو
آرامش گمشده اش را باز جوید .
سلام عزیز با این وبلاگ قشنگت انشالله روز به روز قشنگ تر هم بشه
عالی بود
من با ابری که تو چشماته رفاقت میکنم
از دو چشم خیس بارونیت عیادت میکنم
از غم تو به ترانه ها شکایت میکنم
به همین حس حسادت دارم عادت میکنم
می خوام باهات دوست بشم نظرت چیه؟