اشک ماه

 

 

 رفتنت موج غریبیست که دل می شکند

 

 

دلم گرفته قد یه دریا قد یه دنیا

کاش می شد سوار موجها شد و فرسنگها دور شد

 دور از همه جا و همه کس

 کاش می شد سوار ابرها شد و بالا و بالاتر رفت

و دیگه هیچ کس را ندید

 دلم گرفته خیلی زیاد

گمان می کردم که با رفتنت ،با زخم زدنت

 و با نبودنت از یادم بروی

 ولی یادت که از ذهنم نرفت هیچ ،

دلتنگت شده ام دلتنگ تو...

کاش می شد که باز می دیدمت به گرمای چشمانت نیازمندم

 و قلبم خواهان آرامش وجود توست

 و اما تو ،هیچ هیچ ...

نه دلتنگی ،

نه یادی و نه خاطره ای ...

گمان می کردم که تو نه، تو فراموش نمی کنی

 اما فراموش کردی زودتر از هر کسی 

کاش می دانستی که چقدر نیازمند همفکری هایت هستم

 کاش می دانستی که بی تو بر من چه می گذرد

 کاش می دانستی که ساحل آرامی که تو برایم ساخته بودی

 کویری گشته برهوت با طوفان شنی سخت

هر روز به امید روزی که به یادم بیفتی

 و خاطرم برایت باز زنده شود چشمان را می گشایم

 و شب هیچ خبری نیست .

دیگر  ناامید شده ام ،

دیگر دوست ندارم که صبح چشمانم را باز کنم ...

دیگر دوست ندارم 

.

.

.

 

 

نظرات 17 + ارسال نظر
کشکولانس چهارشنبه 24 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 01:06 ق.ظ http://kashkolans.blogsky.com

موج نمی خواهم برای رفتنت ...ترک کردنت ..شیشه به اندازه ی کافی لیز بود! که ببرد!

غریبه چهارشنبه 24 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 11:47 ق.ظ

میدونی خیلی وقتا فکر میکنم
زندگی بیشتر از اون چیزی که گذشت بر من گذشت
حدیث گل و بلبل و شاخه و شکوفه نبود
همگی اتفاقهایی بود که قدرش را ندونستم
چه خوب چه بد
با این همه
از اینکه خبرم کردی برای آپ ممنونم
کامنتت رو دیدم
یعنی ممنون فکر نمیکردم بعد از اون اتفاقات
دلخوشی از بابت من داشته باشی
در حقیقت ممنونم

افسانه نویس گم نام پنج‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 01:13 ق.ظ

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه کا بودم

در نهان خانه جانم، گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید

یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دل خواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت.
من همه محو تماشای نگاهت.
آسمان صاف و شب آرام،
.بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ریخته در آب
شاخا ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
.همه دل داده به آواز شب آهنگ

یادم آید، تو به من گفتی: ((از این عشق حذر کن،
لحظه ای چند بر این آب نظر کن!
آب، آینه عشق گذران است.
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است،
باش فردا که دلت با دگران است!
تا فراموش کنی، چندی از این شهر،سفر کن!))ا

با تو گفتم: (( حذر از عشق ندانم.
سفر از پیش تو هرگز نتوانم.
نتوانم!))

روز اول که دل من به تمنای تو پر زد،
چون کبوتر لب بام تو نشستم.
تو به من سنگ زدی، من نرمیدم، نگسستم.
باز گفتم: که تو صیاد و من آهوی دشتم.
تا به دام تو در افتم، همه جا گشتم و گشتم،
حذر از عشق ندانم،
صفر از پیش تو هرگز نتوانم، نتوانم!

اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ حق ناله تلخی زد و بگریخت...
اشک در چشم تو لرزید،
ماه بر عشق تو خندید.
یادم آمد که دگر از تو جوابی نشنیدم،
پای در دامن اندوه کشیدم،
نگسستم ، نرمیدم ...

رفت در ظلمت غم، آن شب و شبهای دگر هم،
نگرفتی دگر از آن عاشق آزرده خبر هم،
نه کنی دگر از آن کوچه گذر هم ...!
بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم ...!

افسانه نویس گم نام پنج‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 01:16 ق.ظ

نه ..............!
ولی انگار که تو برای کسه دیگه ای آپ می کنی.
موفق باشی گلم...............
:( :(( :(( :(( :((

هومن پنج‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 10:07 ق.ظ http://uk.360.yahoo.com/hooman.life

میدونی
هر وقت فکر میکنم تنها موندم
یاد شبهایی می افتم
که تا دیر وقت
منتظر برگشتنت بودم تا بیایی بالا آنلاین بشی
و بگم دوستت دارم

علی پنج‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 02:16 ب.ظ http://www.alibabaey.blogsky.com/

سلام
همچنان باید خواند
همچنان باید نوشت
همچنان باید منتظر بود
و همچنان باید امیدوار

مسعود جمعه 26 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 01:16 ق.ظ

سلام چون دیگه نمیتونم بهتون آف بزنم از این تار مو جویای احوالتون میشم
امیدوارم بهتر از همیشه باشید
یه سئوال ؟
شما آثار شکسپیر رو میخونید ؟

مسعود جمعه 26 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 01:19 ق.ظ

دل دادم و دل گرفتم و بنده شدم.
چون آب به پای گل پراکنده شدم.

پالیز جمعه 26 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 01:36 ق.ظ

سلام
بعد از مدتها با وبلاگت سر زدم
جالب بود
موفق باشی

سفرکرده جمعه 26 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 01:03 ب.ظ http://safarkarde.blogsky.com

زندگی شاید همین باشد ...
سلام ..
اینجا هنوز عوض نشده !
چه خبر ... ؟

ابشار شنبه 27 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 06:29 ب.ظ

سلام خاله خانوم . خوشحالیم از اینکه هنوز هم می نویسی
من اینجا بس دلم تنگ است و هر سازی که می سازم هماهنگ است بیا ره توشه برداریم قدم در راه بی برگشت بگزاریم . ببینیم اسمان ر کجا ایا همین رنگ است؟

بانوی دریا یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 02:40 ب.ظ http://www.banooeydarya.blogsky.com/

سلام
دیگه به ما سر نمی زنی با مرام
دریا بزرگه ولی دلش کوچیکه
متن خیلی قشنگه بخصوص قسمت دریای اش

shiva یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 02:48 ب.ظ http://112600.blogfa.com

سلام دوست عزیز .خیلی زیبا بود. منم اپ کردم منتظرتم تا بعد باییییییییی

hamed یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 08:09 ب.ظ

salam, omidvaram ke haletoon khoob bashe, man weblogetoono didam kheyli khosham oomad. enghadr ghashange ke man room nashod addrese webloge khodamo benevisam.vali IDmo baratoon minivisam. hamed_ti_zi. ye kare kheyli mohem daram hatman yesar ya off bezarid mamnoon

پرویز یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 10:41 ب.ظ http://www.ghoghnoos46.blogfa.com

سلام به تنهایی : ای عشق همه بهان از توست . سری به ما بزن .ممنون

دوبرادران دوشنبه 29 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 03:50 ب.ظ http://lovsat.blogsky.com

سلام بسیار عالی بود موفق باشید بسیار زیبا و پر مهر بود

دوبرادران دوشنبه 29 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 03:54 ب.ظ http://lovsat.blogsky.com

من شما رو هم در لینک دوستان قرارد دادم البته از ماهای خیلی پیش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد