گل همیشه بهارم

 

دیشب در فکر تو بودم که

 

 یه قطره اشک از چشمام جاری شد

 

 از اشک پرسیدم چرا اومدی ؟

 

گفت توی چشمات کسی هست که

 

 دیگر جای من آنجا نیست.!

.

.

.

دلم را که مرور می کنم می بینم

 

تمام آن از آن توست و فقط نقطه ای از آن خودم.

 

 بر آن نقطه هم میخ می کوبم و

 

 قاب عکس ترا آویزان می کنم....

.

.

.

.

به خیال کدامین آرزو

 

نگاهت را، که معنای تمام شب هایم بود

 

از من گرفتی؟

 

کدامین آرزو؟

 .

.

.

کیستی که من این گونه
 
 به اعتماد نامِ خود را با تو می گویم
 
کلیدِ خانه ام را در دست ات می گذارم
 
 نانِ شادی های مان را با تو قسمت می کنم
 
به کنارت می نشینم و
 
 بر زانوی تو این چنین آرام به خواب می روم. .....
 
.
.
.
وقتی در تنهایی خودم قدم می زنم

 

خاطرات با تو بودن ، آرامشم را به هم میزند

 

چه بریشانی لذت بخشی ست دلتنگ تو بودن

 

دلم برای شنیدن صدایت تنگ شده..

 

برای دیدنت..

 

دیشب در خواب منتظر آمدنت بودم،

 

اما به خوابم هم نیامدی و

 

 درد انتظار را در خواب هم حس کردم.....

 

   

 .

.

.

در گذر از عبور عاطفه ها

 

در فراسوی روزنه ی باغها

 

درتکاپوی خاطره های ناتمام

 

و در ورای تمامی نقش های بر جسته زندگیم

 

فرصت شیرین با تو بودن را ارج می نهم

 

خاطر پر آشوبم را یاد تو مرحم است

 

تو را تا همیشه با برترین احساسم خواهم سرود

 

دوستت خواهم داشت و از یاد نخواهمت برد... .

بی شک تو مهربانی , و

 با همان حس مهربانیت مرا به خود دعوت نمودی

 

تو همان انگیزه من برای زندگی هستی

 

 تو بهترین هدیه ای هستی که خدا به من داد

 

 بی تو انگار زنده بودن یه پوچی مطلقه ..

 

تو همون معنی واقعی دوست داشتنی :

        

                                 "  پس من بی بهانه دوستت دارم "

 

 

 

نظرات 2 + ارسال نظر
افسانه نویس گمنام جمعه 6 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 02:48 ق.ظ

پس من بی بهانه دوستت دارم ....

رضا خندان پنج‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 11:19 ب.ظ http://ahan-khandan.blogsky.com

من بی بهانه خدا رو دوست دارم
ماهم بهانه خدائیم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد