فراموش

 

با خود عهد کردم که فراموشت کنم

نفسهایم را در سینه حبس کردم

پرده ای سیاه به یادت آویختم

زندگی را فراموش کردم

شاید فراموشت کنم ...

خاطراتت را آتش زدم

به عشق نفرین کردم

رویایت را ناباورانه

به دورترها ریختم

تا آسمان کابوسها

پرواز کردم

شاید فراموشت کنم

اما

نشد

 

نظرات 15 + ارسال نظر
سارینا سه‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 01:27 ب.ظ

بازم دستت در نکنه

یارپیـز سه‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 07:14 ب.ظ

سلام و آرزوی شادی .
الهی ، شیدایی جانان را با حور و غلمان چه کار.
الهی ، عاشق را با شعر و شاعری و سجع و قافیه پردازی و الفاظ بازی چه کار.
الهی ، پرندگان یک طرف و مرغ عشق یکطرف ، گیاهان یک جهت و گیاه عشق یک جهت ، همه درسها یک جانب و درس عشق یک جانب ، همه یک سوی و عشق سوی دیگر.
الهی ، نمی گویم که ظالم نیستم ، ولی شکر که از عمال ظلمه نشدم.
و در آخر:
الهی ، خدا خدا گفتن مجازی ما که این همه برکت دارد ، اگر به حقیقت گوییم چون خواهد بود.
ساغول .

mat سه‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 11:44 ب.ظ

age 1 roz tonesti khodeto faramosh koni va be khoda bespari tamam vojodeto ke nemishe onvaghat mitoni eshgheto faramosh koni va ono az khodet joda koni

آر یز چهارشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 05:25 ب.ظ

سلام عاشقتر از باران.قلبت را می ستایم که پناه آشیان عشق است و احساست را که اعتبار دل سپردن . نامه ام را نخواندی یا خواندی و... دوباره مینویسم. ده روز یست با نوشته هات و با احساس پاک ونابت آشنا شدم.چه نام زیبایی رو انتخاب کردی:بانوی ماه ولی زیبایی را احساس سرشار توست که به کلمات میبخشد و وادارشان میسازد تسخیر کنند هر آنکه را میخواند بیانت را. غریبه نیستی...انگار مردم زیبای واژگانت سال هاست ساکنین شهر کوچک دلم هستند. ولی من غریبه...فرسخ ها دورتر از آنچه بتوان تصور کرد.و زیبایی در همین است. دوری و دوستی:زیباترین بیان تجربه عشق. چرا که انفجار آتشفشان احساسات در اشتیاق وصال است و فراغ همیشه تا... بدان که (( در فراسوی مرزهای تن ات تو را دوست می دارم در فراسوی مرزهای تن ام تو را دوست می دارم در فراسوهای عشق تو را دوست می دارم...)) چرا که تجلی احساس ملکوتی انسانی.

پسر سیاه چهارشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 08:20 ب.ظ http://man-to-eshgh.blogsky.com

سلام
خوبی
بانود یگه از ما سراغی نمی گیری
خوشحالم می کنی سری به من بزنی

جلال چهارشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 09:15 ب.ظ http://wgp.blogsky.com

سلام...
ممنون از بازدیدتون.
/
وبلاگ قشنگی دارین، مخصوصا موزیکی که پخش میشه.
من که نمی دونم چند سالتونه، اما به نظرم 18 یا 20 سال سنتون باشه.
چرا اینقدر غمگینی؟ فکر می کنی دلیلش چه می تونه باشه؟ من قسمتی رو که درباره خودتون نوشتین رو خوندم. برام جالبه، آدما مثل یه سرگشته می میمونن، اما خودشون نمی دونن چرا...
چرا؟ می دونی؟...
/
همیشه اطرافیا اینطوری بودن، اطرافیای همه اینطورین! می دونستی؟ حتی اون کسی که ناراحتت می کنه هم، همینو میگه، میگه اطرافیای خوبی ندارم. چون همه می خوان که اطرافیانشون درکشون کنه.
توقع بیجائیه. این یک حماقته. این که خودمون درک نکنیم که اطرافیای ما نمی تونن ما رو درک کنن... چه چیزی وجود داره که درکش کنن؟ می تونی از خودت این سوالها رو بپرسی. همه ما فقط محدود به ذهن خودمون هستیم، به همین دلیل خیلی چیزها رو "مشکل" می بینیم... وقتی متوجه این موضوع بشیم که این محدود بودن ذهن ماست که باعث ناراحتیمون میشه، هر وقت این موضوع رو درک کردی، همیشه در حال خنده ای، خنده ای با تمام وجودت که هیچوقت آروم نمیشه...
(این نظر من بود، اما خوشحال می شم کمی به این موضوع فکر کنید... خیلی جالبه...)
/
خودتونو دوست داشته باشید،
با اعصاب ناراحت و روحی غمگین، جسم و روحتون رو آزار ندید،
براتون آرزوی موقیت می کنم،
دوست شما، جلال

مانی چهارشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 10:54 ب.ظ http://royayezendegiyeman.blogsky.com

درود. عجیب دوس دارم راجع بهت بیشتر بدونم . کاشکی میشد یه جورایی با هم حرف میزدیم.اگه دوس داشتی آی دی منو اد کن که وقتی بودی با هم حرف بزنیم. قربونت. مانی

شخص ثالث پنج‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 07:07 ق.ظ http://shakhse-sales.blogsky.com/

دلم میخواست دلو ازت جدا کنم اما نشد
یا لااقل عاشقی رو حاشا کنم اما نشد
دلم میخواست یه بار بهم بگی چیه؟ آخه چته؟
تا من هم عقده‌هامو از دل واکنم اما نشد
...
دلم میخواست... اما نشد
..................
کجایی؟

توپولی پنج‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 10:59 ق.ظ http://topoli6612.blogsky.com

مرا تکان داد...پست قبلت را میگویم....

آرین پنج‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 12:14 ب.ظ

چیه اسمت که رقیب آسمونی
شکل ماه مهربونی
از تموم آرزوهای جوونی
تو مگه برام بمونی .....

سان پنج‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 12:39 ب.ظ http://www.shbae-deltang.blogfa.com

سلام....مرسی از حضور سبزت.....شعر زیبایی بود

آر یز پنج‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 05:37 ب.ظ

سلام عاشق تر از همیشه. بهانه برای بیان کردن سخن گفتن.فقط وفقط برای تو مینویسم ندیده ونشناخته از کسی که هیچ نشانی از او نیست نوشتن...محال. نوشتن از زیبایی چون تو که سراسر دیوار گلی وجودم نشانی از پیچک سرسبز احساس توست -بسادگی بارش ابریست که هیچ اراده اش در نباریدن نیست. پیش از آنکه بتوان از تو نوشت می باید از تو خواند . می باید از تو باران گرفت و بهار را گلباران کرد. با عطر نفسهای تو باید نسیم ساخت و وزش را آغاز نمود. عاشق تر از همیشه (( آن لبان از آن پیشتر که بگو ید شنیدنی است آن دستها بیش از آنکه گیرنده باشد می بخشد آن چشمان پیش از آنکه نگاهی باشد تماشایی است )). لطفا نوشته های من را تو قسمت نظر هها نذار تا بتونم بازم برات بنویسم.

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 08:04 ب.ظ http://zoeram.blogsky.com

سلام
خوبی
مطالب زیبایی داری
ازشون استفاده کردم
موفق باشید

ارزو بانوی کوچولو جمعه 4 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 08:35 ب.ظ http://arezo0o0o0.blogfa.com


بابا ایول من یکی که کم اوردم خیلی قشنگ بود

خوشحال میشم به وبلاگ منم سر بزنی

موفق باشی

رضا نقی زاده چهارشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 06:15 ب.ظ http://www.rezanaghizadeh.mg-blog.com

دوست عزیز از مطالبتان استفاده کردیم
بسیار سرسبز و خوشبخت باشید
عیدتان را تبریک می گویم و به شما عیدی می دهم برای گرفتن عیدی به وبلاگ ما سر بزنید
قدم سبزتان بروی تخم چشم ما
بسیار خوشحال می شوم با هم همکاری کنیم پس به حضورتان در وبلاگم دعوتتان می کنم
پیروز باشید
www.rezanaghizadeh.mg-blog.com
naghizadeh.reza@gmail.com
رضا نقی زاده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد