به خاطر کی زنده ای؟

پرسید: "به خاطر کی زنده ای؟"

 با اینکه دوست داشتم با تمام وجودم داد بزنم: "به خاطر تو"

با یک بغض غمگین بهش گفتم: "به خاطر هیچ کس"

 پرسید: "پس به خاطر چی زنده ای؟"

بازم با اینکه دلم داد می زد: "به خاطر دل تو"

 در حالی که اشک امونم را بریده بود گفتم: "به خاطر هیچ چیز"

 پرسیدم: "تو به خاطر کی زنده ای؟"

 اشک تو دوتا چشم عاشقش حلقه زد و گفت:

 "به خاطر کسی که به خاطر هیچ چیز زنده است"

 

برای اخرین بار

چشمهایم به تو خیره شد

فریاد می زدم باچشمانم

بمان!

نرو!

وقت برای رفتن زیاد است

به خود آمدم و دیدم

چشمانم به فضایی خالی مانده است

بازهم توهم

بازهم خیال

بی تو شب وروزم خالی ازنفس های  باداست

بمان که با تو

فقط با تو

تمامی لحظاتم بهار است

بی توهمه غریبه اند؛

همه همه همه....

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد