به نام خدایی که می داند بنده اویم
حال آنکه من فراموش کرده ام او خدای من است ...
به نام خدایی که بی نیاز از من است
و مرا به سوی خویش می خواند
حال آنکه من محتاج اویم و هرگز صدایش نمی کنم ...
به نام خدایی که نخوانده اجابتم می کند
حال آنکه او بارها مرا خوانده و دعوتش را بی پاسخ گذاشته ام ...
به نام خدایی که با من آنچنان از سر عشق است که
گویا جز من بنده ای ندارد
حال آنکه من با او آنچنان از سر قهرم که
گویا هزاران خدا جز او می شناسم ...
به نام خدایی که مرا با تمام حقارتم بزرگ میدارد
حال آنکه من لجوجانه چشمهایم را بر عظمتش بسته ام
و چیزی نمی بینم ...
به نام خدایی که در همه وقت یار من است
حال آنکه من تا گره کارم گشوده میشود
دیگر فراموشش می کنم ...
چقدر خوب که اینهمه صبوری ...
چقدر خوب که من تو را دارم ...
چقدر خوب که اینهمه دوستم داری ...
چقدر خوب که از من ناامید نمی شوی ...
چقدر خوب که همیشه نگران منی ...
چقدر خوب که من همیشه تویی را دارم که منتظرم هست ...
و چقدر بد که من همیشه عادت کرده ام
خوبها را بیشتر برنجانم ...
چقدر بد ...
سلام همسایه.
اشک بسیت و چهار باز نمیشه یک بهر دیگه ببینش.
این متن هم که زیباتر دیروز و به مانند هر روز است.
سلام
چه زیبا بود جمله آخر ( و چقدر بد که من همیشه عادت کرده ام خوبها را بیشتر برنجانم )
وچه بدتر که :
آن زمان که باید دوست بداریم کوتاهی میکنیم
آن زمان که دوستمان دارند لجبازی میکنیم
و بعد...
برای آنچه از دست رفته آه میکشیم.
افسوس...
12 شاخه گل سرخ تقدیمتان از طرف 12 نویسنده اشک ماه به جهت حضور پرمهرتان.
دو قطره اشک دیگر هم باز از چشمان ماه چکید. ماه من امشب چه گریان است.
اشک بیست و پنجم به قلم رنگین کمون و اشک بیست و ششم دست نوشته ای
دیگر از خودم ( ادامه اشک سوم ) به امید دیدارتان.
سلام
وبلاگتون را از وبلاگ های به روز شده پیدا کردم
زمان خوبی را برای آپ کردن انتخاب کردین
یه گوش چشمی هم به ما بنداز خوشحال می شیم
خیلی وب جذابی دارین
سلام.
سال نو وبهار نو مبارک .
بسیار زیبا یاد آور فراموش کرده ها هستید.
شاد باشی