ایوان دل

 
دیروز بود
 
 توی ایوان دلم نشسته بودم و روزها را ورق میزدم.
 
  دنبال چه می گشتم ؟
 
نمی دانم
   
   شاید دنبال خودم! 
 
  انگار خودم را لا به لای این روز ها گم کرده ام!
 
میان گیر و دار همین افکار بود که غروب آمد.
 
آمده بود سری به ما بزند و برود
 
سراغ روز را از من می گرفت
 
 مثل همیشه مغرب را نشانش دادم و گفتم:
 
    (( از آن طرف رفت , تند تر بروی به او می رسی!))
 
رفت !
 
 باز هم غروبی از خانه ی ما گذشت !
 
همچون آهویی چالاک و خرامان
 
بام های شهر را در نور دید و رفت!
  
گویی شب دنبالش کرده بود.( مثل بازی بچه ها!)
 
او که رفت
 
به رسم هر شب فانوسی روشن کردم.
 
 صندوقچه ی کنار ایوان  چشمانم را نوازش می داد.
 
  یادش به خیر!
 
 آن روز ها! 
 
 یادت هست؟
 
سهم ما از دریای فرصت , صدف های بهانه بود
 
 و گوش ماهی های انتظار!
 
آری انتظار!
 
 برای پیدا کردن بهترین بهانه ی شروع !
 
صبح که می شد
 
    به ساحل فرصت می رفتیم...
 
بهانه و انتظار جمع می کردیم
 
تا شب از میان آنها بهترین را انتخاب کنیم!
                                   
       بهترین !بهترین !بهترین
 
آنقدر از این بهترین ها جمع کردیم که
 
صندوقچه هامان رنگارنگ و لبریز شد
 
 واین برامان عادتی ماندگار!
 
 
یادم نمی رود آن شب :
 
      با جیب هایی لبریز از بهانه های قشنگ
 
 خسته و خوشحال , از ساحل فرصت آ مدیم
 
 توی همین ایوان!
                           
   در صندوقچه هایمان را باز کردیم
 
 تا مثل همیشه بهانه انبار کنیم که...
 
بهانه ها بیرون ریختند
 
دیگر جایی برای بهترن های جدید بود
 
دیگرانتظارها به لب رسیده بود!
 
   تازه آن موقع بود که فهمیدیم آن همه بهانه و انتظار
 
 برای  شروع نکردن بود!
 
نه برای شروع!
 
کاش همیشه جیب هامان سوراخ بود!
                         
کاش به جای این همه صدف و گوش ماهی
 
جرعه ای فرصت برمی داشتیم
 
و دقایقی شنا می کردیم و خیس می شدیم از فرصت!
 
خدایا! کمکمان می کنی , میدانم!
 
 
جیب هایتان سوراخ
 
صندوقچه هایتان بی بهانه و انتظار باد!

 
 
 
گیر کردم بین این دو ضرب المثل، دارم هنگ میکنم:
 
بالاخره :
 
«جواب ابلهان خاموشی است»
 
یا
 
 «سکوت علامت رضاست»؟
نظرات 7 + ارسال نظر
... سه‌شنبه 14 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 01:32 ق.ظ http://fenjan.blogsky.com

سلام باید سعی کنیم نه سیا بنویسیم نه ببینیم...موفق باشی...وبلاگت خیلی سنگینه دیر باز میشه...

حامد سه‌شنبه 14 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 01:47 ق.ظ http://khodekhodam.blogsky.com

سلام
کم پیدا خانوم!....سال خوبی رو واست آرزو میکنم.راستی............یه سر بیا پیش خودم خوشحال میشم.

جلیلی سه‌شنبه 14 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 04:17 ق.ظ http://jalily.parsiblog.com/

سلام
صبحتون بخیر
قلم شیوتونو بهتون تبریک میگم
خیلی دلنشین بود
خیلی وقت ها اگه جوابی نمیاد به خاطر نازیست که معشوق برای خریدارش می کشه. نمی دونم احتمالا ما هم معشوقی داریم و ازش خبر نداریم
لطفا به این بلاگ اسکای بگید یه تیک ذخیره مشخصات این پایین بذارن که هر بار مجبور نشیم مشخصاتو بدیم
ایام به کام

roya ....پاییزانه سه‌شنبه 14 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 05:00 ق.ظ http://paeezane.blogfa.com

وای چقدر قشنگ بود
هر بار خوندم این پست رو یه چیز جدیدتر کشف کردم تو ذهنم



خیلی عالی بود
خوشحال میشم به کلبه پاییزی من هم سری بزنی

منتظرت هستم

یارپیـز سه‌شنبه 14 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 11:52 ق.ظ http://yarpiz.blogsky.com

علیک
آرزوها فقط آرزو هستن . فقط آرزو.
ولی در حرکت تند زندگی ، لحظاتی هست که از آرزوها هم سبقت میگیریم.
به آرزویتان با احترام نگاه خواهم کرد ولی نمی دانم آرزومند آرزویت باشم یا نه.
مرگ موهبتی است که از زندگی داریم و مرگ و زندگی مانند شب و روز به هم متصل هستند ، آرزوی شما رسیدن به غروب است و غروب صحنه زیبایی است از طلوع با رنگی متفاوت و منحصر به خود و حرکتی مغایر.
از منبر پائین بیام. بزرگتر از قدم حرف میزنم. خودم مثل خر تو گل موندم. بی خیال.....

سارا سه‌شنبه 14 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 01:35 ب.ظ http://eshgh-e-noghreie.blogsky.com

سلام
قشنگ بود.؛جواب ابلهان خاموشی است و در ادامه داره اگر نفمیدن ی تو گوشی است.
همیشه سکوت علامت رضا نیست این حرفی که قدیما می گفتن.
شاد باشی
****************************************سارا**********

[ بدون نام ] سه‌شنبه 14 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 06:00 ب.ظ http://maaheman.blogsky.com

کاش به جای این همه صدف و گوش ماهی

جرعه ای فرصت برمی داشتیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد