یادگار روزهای شیرین من ...

برای آخرین بار می رفتم

می رفتم تا دلش را پس دهم

رفتم و هدیه اش را بردم

کز خاطرم رود.

بدو گفتم: اینم از دیدار آخر

با رفتنش.با پس دادن هدیه اش

گمان می کردم می توانم

او را برای همیشه فراموش کنم

اشتباه کردم. اشتباه

او هنوز هم باقی ست

چهره اش یک چشمه ی نورانی ست

اشتباه کردم. اشتباه

او هنوز بر وسعت چشمانم

در دلم باقی ست

آخر او

یادگار روزهای شیرین من است....

                    

او هوایم را داشت وقتی که پیاده روها  لیز و یخبندان بود؛

 بی هوا رفت بی هوا ماندم 

 و چه هوایش امروز که پیاده روها  لیز و یخبندان است

 در سرم پیچیده است.....

  

 
 
کجایند آن چشمها که نظاره کنند
 
مرگ تدریجی بی کسی ام را؟

کجایند آن چشمها که نظاره کنند

جهنم سرد شعله کشیده تحملم را؟

یادم آمد که به تو گفتم  : چه کنیم؟

و تو گفتی  :می خواهمت

یا نه اینطور گفتی

گفتی: پیمان می بندم با پیمان که تا زمان پیمان ،

پیمانم را نشکنم گفتم چطور؟

گفتی : ارزشش را دارد عزیز دل ؛

و من گول حرفهای چون عسل شیرینت را خوردم...
 

 

وقتی بغضم شکسته شد و نفس هایم غرق شد

در اندوه بی تابی، فقط سکوت با من بود

گاهگاهی که تنم خسته از لحظه ها

 به سوی تلخ ترین مرداب زندگی کشیده می شد

شب هایی که بالشم خیس می شد از اشک شبانه

و حسرت فقط سکوت با من بود

دیری است که با درد خود هم آشیان شدم

و هنوز سکوت با من است کاش به جای تو

          بر سکوت عاشق بودم...          

       

نیست شوقی که زبان باز کنم، از چه بخوانم؟

من که منفور زمانم، چه بخوانم‌ چه نخوانم

چه بگویم سخن از شهد، که زهر است به کامم

وای از مشت ستمگر که بکوبیده دهانم

نیست غمخوار مرا در همه دنیا که بنازم

چه بگریم،

چه بخندم،

چه بمیرم،

چه بمانم...

 

گفتی تا شقایق هست زندگی باید کرد

شقایق هست اما تو نیستی

چه باید کرد؟

گفتی از پلک های خواب آلود دریا

بوی شب و سکوت و ستاره می آید

بوی شکوفه ی ساده دلواپسی های ....

 ابرک زخمی دیر پای من مظلومکم ...

چه ساده از بوی نارنج و ترنج و بابونه

چه ساده از هوای مرطوب این سرزمین

گذشتی.....

                    

نظرات 6 + ارسال نظر
ایلیاد سه‌شنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 12:07 ب.ظ http://paramour1967.blogfa.com

اول

ایلیاد سه‌شنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 12:09 ب.ظ http://paramour1967.blogfa.com

دلم بدجور گرفت
خیلی لطیف بیان کردی
کاش واسش میجنگیدی
یا بیشتر میجنگیدی

شب زنده دار سه‌شنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 03:35 ب.ظ http://siyahnameh.blogfa.com

سلام؛ امیدوارم که خوب باشین؛

زیبا بود .. بانوی ماه و باران!! منم آن تیپا خورده ی خیمه ساران، خسته از دلال های کوچه و بازار، منم آن، تیپا خورده ی بی گناهان، بی وفایان، می گساران، منم آن، تیپا خورده ای که مهم نیست....... موفق باشین؛

~~~ التماس دعا - برای تعجیل در فرج آقا مهدی(عج) ~~~

در پناه آفریدگار حق، خوش باشین؛ یا علی.. .

H@Di سه‌شنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 03:58 ب.ظ http://www.h-t.blogsky.com

سلام/ برای کی مینویسی؟ ها ها ها ها ها؟/ واسه من/ اوخ مای گاد/ اشتباه شد/ ای ام ساری/ اوه مای گاد/ وقت کردی قدم رو چشم ما بزار و زجاجیه چشم ما رو له کن و عنبیه چشم ما رو لگد مال کن بیا/ خوشحال میشم/ فعلا.................

سمفونی تنهایی سه‌شنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 05:08 ب.ظ http://samphony-tanhaee.blogfa.com

سلام
وبلاگت خییییییییییلییییی دخترونه س
خییلییی هم زیبا مینویسی
سر فرصت همه ی پستهاتو میخونم ! حتما !
فعلا بای

امیر جمعه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 10:47 ب.ظ http://amir-sakrha

آموخته ام که ؛



وقتی با کسی روبرو می شویم ؛ انتظار " لبخندی " از سوی ما دارد.



آموخته ام که ؛ لبخند ارزانترین راهی است که می توان با آن نگاه را وسعت بخشید .



آموخته ام که ؛ باد با چراغ خاموش کاری ندارد .



آموخته ام که ؛ به چیزی که دل ندارد ، نباید دل بست .



آموخته ام که ؛ خوشبختی جستن آن است نه پیدا کردن آن
سلام
داشتم در کوچه پس کوچه ها می گذشتم زیبایی ویبلاگت ناخودآگاه منو سوی خود کشاند.
بی هایت زیباست.
امیر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد