به تو می اندیشم ....



آنگاه که عطر گل های یاس مرا مست می کند



من به تو می اندیشم



و به اینکه آیا به راستی مستی ام از عطر این گلهاست ؟



آنگاه که نسیم بهاری افسونگرانه



از میان موهای پریشانم می گذرد



من به تو می اندیشم



آنگاه که دستهای خالی من معنای تنها بودن را به یادم می آورد



آنگاه که این لحظه های ساکت پرهیاهو بی رحمانه



از صفحات بی رنگ زندگیم سرریز می شوند



آنگاه که آفتاب داغ بهاری چشمان مرا می آزارد



و من معنای سرما را با ذره ذره ی وجودم مزه مزه می کنم



من به تو می اندیشم ...



آنگاه که در آینه



(که حتی او نیز دیگر با من رو راست نیست)



می نگرم , و لحظه هایی با خودم کلنجار می روم



و به چشمان بی فروغ خود خیره می شوم



آنگاه که در خیابان های شلوغ این شهر اصیل



(که جلوه ی بهشت است)



قدم می زنم و سیاحت در جهنم را تجربه می کنم



آنگاه که به این خفتگان بیدار نگاه می کنم



و از ته دل , نه به حال خودم



که به روزگار سیاه آن ها آه میکشم



آنگاه که در میان این همه آشنا



غریب تر از هزاران غریبم



آنگاه که درد دل مرده ام را



حتی به رودخانه ی همیشه زنده نمی توانم بگویم



آنگاه که در امتداد سرخ غروب نیمکت تنهایی را



در احاطه ی بی رحم شمشاد های بلند می یابم



(او نیز مانند من تنهاست)



من به تو می اندیشم ...



و با تو پیمان می بندم



و با آن نیمکت نیز هم که روزی تنهائیمان را



در امتداد سرخ غمگینانه ترین غروب



و در مقابل دیدگان تنگ حصارآلود همان شمشاد های بلند



جوانمردانه قسمت کنیم ...



آری , چون این تو بودی که به من گفتی که تو هم



(مانند من)



هر روز , دلت به اندازه ی تمام غروب ها می گیرد



این تو بودی که معنای دوست داشتن را



(آنطور که هست , و نه آنطور که باید باشد)



به من آموختی



این تو بودی که لذت دیوانگی را



با واژه های دیوانه ات به من آموختی



مگر فراموش می کنم آن روزی را که



آنقدر برایم از این واژه ها گفتی تا کم آوردم



و من همیشه در برابر تو کم آورده ام



همانطور که بارها به تو گفته ام ...



و من همچنان در ظلمت تنهایی بی پایان خویش



بی اعتنا به تمام جهان گام می زنم و می اندیشم ...



من خود می اندیشم



یعنی به تو می اندیشم



آری ...



حتی آنگاه که من به خود می اندیشم



باز هم من به تو می اندیشم ...


نظرات 5 + ارسال نظر
آدونیس پنج‌شنبه 11 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 07:53 ب.ظ http://www.alad69.mihanblog.com

سلام بانو

خوبی

زیبا نوشتی وبلاگ تو همیشه بهم آرامش داده

هوارتا دوست دارم دوست خوبم

مواظب خودت باش

بدرود

[ بدون نام ] شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:17 ب.ظ http://www.golkade.blogsky.com

سلام بسیار زیبا می نویسی بهتون تبریک میگم البته باید زیبا باشه چون با تمام وجودتون می نویسید

محمدرضا یکشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 04:44 ق.ظ http://mvmgroup.blogsky.com

سلام همسایه
یه هرز گاهی به همسایه هات سر بزنی چیزی ازت کم نمی شه
لینک برنامه نویس عوض شده شده تنهاترین تنها خوشحال می شم اصلاحش کنی

پیمان۲۲ یکشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 06:42 ب.ظ http://peyman22.blogfa.com

سلام
پس تو هم به یاد مایی
راستی به خاطر کی داری مینویسی
اپم زود پاشو بیا

مونا دوشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 02:21 ق.ظ http://7asemaneshgh.blogfa.com

سلام بانو جونم امیدوارم خوب باشی
شعر خیلی زیبایی بود دستت درد نکنه
شاد باشی گلم ... بـــدرود ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد